مریم عذراء(مسیحیت شناسی)

تحقیقی در مورد مسیحیت ،یهود،کتاب مقدس و تاریخ

مریم عذراء(مسیحیت شناسی)

تحقیقی در مورد مسیحیت ،یهود،کتاب مقدس و تاریخ

مریم عذراء(مسیحیت شناسی)

عیسی مسیح علیه السلام
قال انی عبد الله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا
من بنده خدا هستم .اوبه من کتاب آسمانی داده و من را پیامبر قرار داده است مریم 30

گروه فرق و ادیان (پژوهشی در مسیحیت)
تخصصی مسیحیت
مسئول وبلاگ:علی نوربخش
ایمیل:christianity74@gmail.com

پیوندها
پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ

تمیم داری تبشیر در زمان صدر اسلام


چکیده:

از امور مسلم و غیر قابل انکار در حوزه علوم حدیث، وجود روایاتی جعلی به نام اسرائیلیات در متون حدیثی و تفسیری مسلمانان است. از جمله چهره­های شاخص در حوزة جعل و نشر اسرائیلیات، تمیم داری است. افزون بر برخی عوامل عمومی گسترش اسرائیلیات، آنچه موجب رواج کار تمیم داری شده، همکاری خواسته یا ناخواسته برخی خلفای مسلمان با وی است که به طور رسمی اجازه نقل قصه را به وی دادند. معروف ترین داستان نقل شده از وی که در منابع اهل سنت به وفور یافت می شود، داستان جسّاسه راجع به دجال است.

مقدمه

پس از قرآن کریم، معتبرترین منبع دینی مسلمانان، روایات پیامبر اکرم (ص) است. اهمیت ضبط و نقل صحیح این روایات بر کسی پوشیده نیست، به گونه ای که علوم رجال و درایه به منظور تشخیص روایات صحیح از غیر صحیح به وجود آمده است. هر چند در همین راستا محدثان اهل سنت نیز کتاب هایی را با عنوان صحاح به منظور تمییز میان روایات صحیح از غیر صحیح و جمع آوری روایات صحیح در مجموعه هایی مستقل به رشته تحریر در آورده اند، اما وجود روایات جعلی و ساختگی در مجموعه متون حدیثی و تفسیری بر کسی پوشیده نیست. بخش کثیری از روایات جعلی را روایاتی با عنوان اسرائیلیات به خود اختصاص داده اند که ابتدا به وسیله عوامل یهودی وارد متون حدیثی و تفسیری شده است. تاریخ مسلمانان چهره های برجسته ای از کسانی را که اقدام به گسترش اسرائیلیات کرده اند، معرفی کرده است که تمیم داری را می توان از شاخص ترین آن ها به شمار آورد.

آنچه در این تحقیق ارائه می شود، آشنایی با تمیم داری و برخی از روایات جعل شده از سوی اوست.

مفهوم اسرائیلیات

اسرائیلیات جمع اسرائیلیهمنصوب به اسرائیل است. اسرائیل از القاب حضرت یعقوب فرزند اسحاق8 و نوة حضرت ابراهیم (ع) است که قوم یهود به او منسوب می شوند. اسرائیل مرکب از اسریبه معنای عبد و بنده یا برگزیده و ایلبه معنای الله و پروردگار می باشد. اسرائیل یعنی عبدالله، بنده خدا و برگزیده الاهی.[1] برای واژه اسرائیل، معنای دیگری نیز بیان شده که با معنای قبل به طور کامل متفاوت است.

اسرائیلیعنی چیره شدن و پیروز آمده بر قدرت کامل خداوند تعالی و چون به پندار آنان حضرت یعقوب (ع) با خداوند پیکار کرد و در نتیجه بر خداوند فائق شد، به وی لقب اسرائیلداده شده است.[2]

واژة اسرائیلیاتگرچه در ظاهر به معنای داستان­هایی است که از یک منبع یهودی سرچشمه گرفته شده، ولی در اصطلاح مفسران و محدثان مفهوم وسیع تری به خود گرفته است، به گونه ای که برخی از محققان آن را به روایاتی نیز که از مآخذ مسیحی نقل شده باشد، اطلاق کرده اند.[3]

برخی دیگر از نویسندگان، معنای عام تری را نیز برای آن در نظر گرفته اند و آن را شامل تمام افسانه های کهنی که از گذشتگان وارد تفسیر و حدیث و تاریخ شده است، اطلاق کرده اند؛ اعم از اینکه منشأ اصلی آن یهودی و مسیحی یا غیر آن باشد.

گفتنی است که یهودیان بیشتر از دیگر اهل کتاب با مسلمانان رابطه داشتند و از دانش گسترده تری برخوردار بودند. آنها نیرنگ ها و حیله های خبیثانه ای در جهت خدشه دار ساختن چهرة اسلام به کار می بستند؛ بنابراین در جعل احادیث، حجم وسیعی را به خود اختصاص داده اند. از این رو، احادیث جعلی به اسرائیلیات مرسوم و مشهور شد.[4]

اغلب این روایات به دانشمندان یهود و نصرانی که مسلمان شده بودند مانند کعب الاحبار، وهب بن منیه، تمیم داری و عبد الله بن سلام بر می گردد که با تقرب به دربار خلفا توانسته بودند، اندیشه های خرافی خویش را در میان مسلمانان انتشار دهند. برخی صحابه خوش­نام مانند ابن عباس هم در شرح و توضیح داستان های قرآن، به این اشخاص مراجعه می کردند.[5] آن ها نیز که فرصت را مغتنم می دیدند، اندیشه های خرافی خویش را که برگرفته از تورات و انجیل تحریف شده بود، به عنوان حقایق الهی به جامعه القا می کردند.

برخی دیگر از مفسران و محدثان نیز پا را فراتر نهاده و مفهوم گسترده­تری را برای این واژه در نظر گرفته­اند و آنچه را که دشمنان اسلام از سر دشمنی و کینه توزی در تفسیر و حدیث وارد ساخته اند، اسرائیلیات نامیده اند.[6]

بنابراین اطلاق واژة اسرائیلیاتبر همه جعلیات از باب تغلیب است؛ زیرا بیشتر این احادیث خرافی و بی اساس را که در اصل به یک منبع یهودی متصل می شود و نقش عنصر یهودی بر دیگر عناصر غالب است، اسرائیلیات نامیده اند.[7]

عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات در حوزه اسلام

درباره عوامل پیدایش و گسترش اسرائیلیات در میان مسلمانان، مطالب متعددی بیان شده است که به برخی از این عوامل اشاره می کنیم:

1. ارتباط و همجواری مسلمانان با اهل کتاب

عده­ای از اهل کتاب ، به ویژه یهود که در جزیرة العرب پراکنده بودند و در اطراف مدینه قبایلی مانند: بنی قینقاع، بنی قریظه و بنی نظیر را تشکیل می دادند، از سال 70 میلادی برای خلاصی از شکنجه و آزار تیتوس رومیبه آنجا آمده[8] و بسیاری دیگر نیز به انتظار ظهور پیامبر جدید در این منطقه به جزیرة العرب روی آورده بودند. در میان آنان دانشمندان بسیاری وجود داشت که از علم و فرهنگ بهره مند و از سرگذشت پیامبران و اقوام گذشته باخبر بودند و نزد اعراب جاهلی مقام و موقعیت علمی داشتند، به گونه ای که اعراب برای یافتن پاسخ بسیاری از سؤال ها به آنان مراجعه می کردند. چنین امری سبب شد تا فرهنگ اهل کتاب به حوزه اسلام وارد شود.

2ـ اجازه فعالیت دادن به قصه گویان و افسانه پردازان تازه مسلمان

یکی از مهم ترین علت های گسترش اسرائیلیات در میان مسلمانان، اجازه فعالیت دادن به قصه گویان تازه مسلمان بود. از سائب بن یزید نقل است که در زمان رسول خدا (ص) و ابوبکر قصه گویی رواج نداشت، ولی از زمان عمر مجوز این کار صادر شد و اولین شخصی که به طور رسمی به قصه گویی پرداخت، تمیم داریبود. او از عمر اجازه خواست تا قصّه گوید و عمر هم اجازه داد.[9]

کعب الاحبار نیز از کسانی بود که قصه های یهودی را میان مسلمانان رواج داد؛ زیرا عمر از او خواست تا مطالب مختلفی که از کتب اهل کتاب به یاد دارد، برای او نقل کند.[10]

کار افسانه پردازی تا آن جا پیش رفت که آنچه برای هر عقل سلیمی قابل پذیرش نبود، به آسانی میان مردم گفته می شد؛ مثل اسرائیلیاتی که درباره پیامبران از جمله سلیمان، داوود، یوسف و.... گفته شده است.

3ـ وجود برخی مشترکات بین متون دینی گذشته و قرآن کریم

یکی دیگر از زمینه های گسترش اسرائیلیات در میان مسلمانان، بیان بسیاری از قضایا و تاریخ پیامبران و امت های پیشین در قرآن است که نقل مطالب برگزیده به نکته های مهم و مفید بسنده شده است. این مطالب از سوی اهل کتاب نیز با ذکر جزئیات غیر واقعی، شرح و بسط فراوان یافته است. به همین جهت برخی از مسلمانان ساده لوح برای وقت گذرانی و ارضای حس کنجکاوی به اسرائیلیات گوش می دادند و برخی از مفسران نیز برای آنکه داستانی کامل و جامع ساخته و پرداخته شود، اسرائیلیات و روایات غیر معتبر را در کتاب های خود ذکر می کردند و سبب گسترش آن ها در میان مسلمانان می شدند؛ غافل از آنکه آنچه در قرآن به طور مختصر آمده است، از سویی از نظر محتوا، بر اساس حقایق و واقعیت های استوار می باشد و از سوی دیگر از نظر مقدار، بیش از اندازه ای که برای هدایت و تربیت افراد مؤثر می باشد، به تضییع عمر و دور شدن از اهداف قصّه می انجامد.[11]

4- ممنوعیت نگارش و نقل احادیث نبوی

یکی دیگر از علت های مهمی که موجب شد، میدان برای نشر و گسترش اسرائیلیات باز شود و احادیث واقعی و ساختگی در هم آمیخته گردد، ممنوعیت نگارش و نقل روایات پیامبر اکرم (ص) بود. این رخداد تلخ که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)آغاز گردید، تا بیش از یک قرن ادامه یافت و از این راه ضربات سختی بر رشد فرهنگی و پیشرفت جامعة اسلامی وارد شد؛ زیرا احادیث نبوی رفته رفته دچار فراموشی و تغییر شد. در پی آن اختلافات عقیدتی و فقهی فراوان شد که این امر تشکیل فرقه های فراوانی را به دنبال داشت. همچنین در زمان تابعین، جریان جعل حدیث رونق بسیاری یافت، چنان که ابوریهدر این زمینه به بحث و بررسی پرداخته و خطر نفوذ اندیشه های انحرافی یهود را به فرهنگ اسلامی اعلام کرده و می نویسد: از جمله پیامدهای تأخیر در امر تدوین و نگارش حدیث تا پس از قرن اول هجری و بخش زیادی از قرن دوم، این است که درهای نقل حدیث گشوده شد و جریان جعل حدیث بدون هیچ قانونی و ضابطه ای رونق و گسترش یافت.[12]

شخصیت تمیم داری

نام وی تمیم بن اوس بن خارجه و کنیه اش ابورقیه است. وی در سال نهم هجری اسلام آورد و پس از قتل عثمان، رهسپار شام شد و در بیت المقدس سکنی گزید.[13]

شایان ذکر است که اسلام آوردن وی به توصیه پیامبر اکرم (ص) و به خاطر سرقتی بود که او و رفیق دیگرش عدی بن بداءـ که از خویشاوندان عمرو عاص بود ـ هنگام سفر تجارتی به شام صورت مرتکب شده بودند.[14]

به نوشته ابن حجر، تمیم از راهبان مسیحی اهل فلسطین و از عابدان آن دیار بوده است.[15] وی را از دانایان به تورات و انجیل نیز به شمار آورده اند.[16]

تمیم بی واسطه از پیامبر (ص) حدیث نقل می کرده است و کسانی مانند ابن عمر، ابن عباس، ابوهریره، انس بن مالک، زراره بن اوفی، روح بن زنباع، عبدالله بن موهب و عطا بن یزید از او حدیث نقل می کنند.[17] گفته اند تمیم و پیامبر (ص) از یکدیگر حدیث نقل کرده اند. بخاری و مسلم 18 حدیث از او ثبت کرده اند. البته تنها یک حدیث، یعنی حدیث جساسه، در صحیح مسلم آمده است.[18] در سنن ابن ماجه از قول ابوسعید خدری آمده است: نخستین کسی که در مساجد چراغ روشن کرد، تمیم داری بود.[19]

در زمان وفات وی، اختلافاتی وجود دارد. برخی نویسندگان مرگ وی را در سال 40 ق دانسته اند.[20] از برخی روایات نیز استفاده می شود که وی، در زمان پیامبر اسلام (ص) اسلام آورده و در حیات آن حضرت نیز درگذشته است. روایت زیر که مرحوم کلینی از علی بن ابراهیم نقل می کند، به چنین مطلبی اشاره دارد:

تمیم داری و ابن بیدی و ابن ابی ماریه، در یکی از سفرها با هم بودند. آن دو نفر، مسیحی و تمیم مسلمان بود. در این سفر، تمیم خورجینی داشت که محتوای آن را کالا و ظروف منقوش به طلا و یک گردنبند تشکیل می داد. وی می خواست آن ها را در بازارهای هرب بفروشد. ولی به بیماری شدیدی مبتلا شد و چون مرگش فرا رسید، اشیای همراه خود را به ابن بیدی و ابن ابی ماریه سپرد... . ولی این دو پس از بازگشت به مدینه وجود این اشیاء را پیش خود انکار کردند. از این رو فرزند تمیم ، آن دو را پیش رسول خدا برد.[21]

اسلام آوردن تمیم

تمیم در عصر جاهلیت و پیش از پذیرش اسلام، علاوه بر این که راهب بود، به تجارت نیز می­پرداخت. بخاری در صحیح خود چنین نقل می کند:

تمیم داری و عدی بن بداء با مردی از طایفه بنی سهم به مسافرت تجاری رفتند. این مرد میان راه در سرزمینی که هیچ مسلمانی در آنجا وجود نداشت، مرد. اموال او به دست تمیم و عدی افتاد. در اموال آن مرد، جامی از نقره وجود داشت که ارزشمندترین بخش اموال صاحبش بود و نام و نشان آن، در شمار اموال او ثبت شده بود. تمیم و عدی این جام را فروختند و پول آن را تصاحب کردند و خانواده شریک پدرشان برای بقیه مال التجاره آن ها مراجعه کرده، آن را طلب نمودند. آن دو آن را انکار کردند. آنان برای حل اختلاف به نزد پیامبر (ص) رفتند. حضرت دستور داد تا این دو پس از نماز، در مسجد نزدیک منبر به خداوند سوگند بخورند که ما خیانت نکرده ایم و هرچه بوده است، را آورده ایم. آن دو سوگند خوردند، اما بعدها جام در نزد آنان پیدا شد. از تمیم در این مورد سؤال کردند؛ او گفت که این جام را از سهمی(شریک خود) خریده بودیم. اما در آن هنگام فراموش کردیم که واقعه را برای شما بازگو کنیم.[22]

در اینجا بود که این آیه نازل شد:

)یِا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الأَرْضِ فَأَصَابَتْکُم مُّصِیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِن بَعْدِ الصَّلاَةِ فَیُقْسِمَانِ بِاللّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لاَ نَشْتَرِی بِهِ ثَمَنًا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَلاَ نَکْتُمُ شَهَادَةَ اللّهِ إِنَّا إِذًا لَّمِنَ الآثِمِینَ([23]

ای کسانی که ایمان آورده‏اید، هنگامی که یکی از شما را [نشانه‏های] مرگ در رسید؛ باید از میان خود دو عادل را در موقع وصیت به شهادت میان خود فرا خوانید یا اگر در سفر بودید و مصیبت مرگ شما را فرا رسید [و شاهد مسلمان نبود] دو تن از غیر [همکیشان] خود را [به شهادت بطلبید] و اگر [در صداقت آنان] شک کردید، پس از نماز آن دو را نگاه می‏دارید. پس به خدا سوگند یاد می‏کنند که ما این [حق] را به هیچ قیمتی نمی‏فروشیم، هر چند [پای] خویشاوند [در کار] باشد و شهادت الهی را کتمان نمی‏کنیم که [اگر کتمان حق کنیم] در این صورت از گناهکاران خواهیم بود و اگر معلوم شد که آن دو دستخوش گناه شده‏اند، دو تن دیگر از کسانی که بر آنان ستم رفته است و هر دو [به میت] نزدیک ترند، به جای آن دو [شاهد قبلی] قیام کنند. پس به خدا سوگند یاد می‏کنند که گواهی ما به طور قطع از گواهی آن دو درست‏تر است و [از حق] تجاوز نکرده‏ایم؛ زیرا [اگر چنین کنیم] از ستمکاران خواهیم بود.

طبق دستور این آیات، دو تن از وابستگان آن مرد در پای منبر پیامبر (ص)، سوگند خوردند که ما راست می گوییم و آن جام از جمله میراث او بوده است و این دو، دروغ می گویند. بدین ترتیب پیامبر (ص) حکم کرد که آن جام و یا پول آن را به وارثان مرد سهمی بازگردانند.[24]

پس از این حادثه، پیامبر (ص) به تمیم نصرانی فرمود: اسلام بیاور؛ زیرا اسلام تمام گناهان گذشته را می پوشاند. تمیم در اینجا به آیین اسلام گروید.

تمیم از نگاهی دیگر

ابونعیم می گوید: تمیم راهب عصر خود و عابد فلسطین بود. گفته می شود پیامبر (ص) داستان جساسهو دجال را از او شنیده بود و از زبان او این داستان را بر منبر نقل کرد؛ که این نوعی منقبت و فضیلت برای تمیم به حساب می آید.[25]

او از پیامبر (ص) درخواست کرد، چنانچه خداوند شام را به تسخیر اسلام درآورد، حضرت دو روستا از روستاهای فلسطین را به او ببخشد. وی به پیامبر (ص) عرض کرد: ما همسایگانی از رومیان داشتیم. آنان دو روستا داشتند که یکی حبریو دیگری بیت النیوننام داشت. اگر خداوند شامات را مسخر شما کرد، آن دو روستا را به من ببخشید. حضرت(ص) فرمود: آن دو را به تو بخشیدم.

پیامبر اکرم (ص) پس از این بیان، نوشته ای نیز در این خصوص به او داد. زمانی که ابوبکر به خلافت رسید، آن دو روستا را به او بخشید.[26] عده ای هم گفته اند: تمیم، نامه پیامبر (ص) را نزد عمر آورد. عمر گفت: من شاهد نوشتن این نامه بوده امو آن را تأیید کرد.

به نوشته ذهبی، پیامبر (ص) به تمیم فرمود: حق نداری آن ها را بفروشیو در حقیقت آن دو قریه را بر تمیم وقف کرد. از این رو هبه رسول الله (ص) (آن دو قریه) تا زمان حاضر در دست فرزندان تمیم باقی مانده است.[27]

اصحاب تراجم درباره تمیم بسیار مبالغه کرده و کرامات و مناقب فراوانی برای او نقل کرده اند، تا جایی که گفته اند وی در یک رکعت، تمام قرآن را می خواند یا اینکه از شب تا به صبح به نماز مشغول بود. از جمله کراماتی که برای او نقل کرده اند، داستان مقابله او با آتش و خاموش کردن آن است.

ذهبی داستان را چنین نقل می کند:

معاویه بن حرمل که به مدینه آمد، پشیمان بود. سه روز در مسجد اقامت گزید، ولی کسی او را پناه و طعام نداد. معاویه می گوید: نزد عمر رفتم و گفتم: پیش از آنکه مرا دستگیر کنید، خود پشیمان شده و توبه کرده ام. گفت: تو کیستی؟ گفتم: معاویه بن حرمل. گفت: نزد بهترین مؤمنان برو و در منزل او رحل اقامت افکن. تمیم داری عادت داشت که بعد از نماز به چپ و راست اشاره می کرد و دو نفر را با خود به خانه می­برد و از آنان پذیرایی می کرد. از این رو، من در کنار او نماز گزاردم. او مرا به خانه اش برد و همانجا بودم.

در یکی از شب ها که نزد او بودم، ناگهان آتشی از منطقه حرهبرخاست. عمر نزد تمیم آمد و در حالی که از او کمک می خواست، گفت: برخیز و جلوی این آتش را بگیر. تمیم گفت: مگر من چه کسی هستم؟ من چه چیزی هستم؟ ولی عمر دست از اصرار خود بر نداشت. سرانجام تمیم آماده شد، با عمر برود. من نیز به دنبال آنان رفتم. وقتی به موضع آتش رسیدند، تمیم آتش را با دستان خود به عقب می­راند تا اینکه آتش وارد دره ای شد و تمیم به دنبال آن وارد شد. عمر سه بار گفت: کسی که دیده است با آنکه ندیده است، هرگز برابر نیست.

معاویه می گوید: تمیم پس از آن، از دره خارج شد، در حالی که آتش به او آسیبی نرساند.[28]

تمیم داری در دوره حکومت عمر

خلیفه دوم عمر بن خطاب نسبت به تمیم بسیار احترام به جای می آورد و او را با عبارت خیر اهل المدینه(بهترین فرد مدینه) یاد می کرد، در حالی که افرادی چون امام علی (ع) و بزرگان صحابه حضور داشتند. بعدها وقتی که به فرمان خلیفه دوم ، مردم به طبقات گوناگون تقسیم شدند، تمیم در کنار اهل بدر قرار گرفت که در شمار محترم ترین یاران پیامبر (ص) بودند و بیشتر از همه حقوق می گرفتند. همچنین هنگامی که خلیفه دوم در سال چهارم هجری دستور داد تا نمازهای نافله و مستحب ماه رمضان به جماعت خوانده شود، دو نفر را به امامت جماعت منصوب داشت که یکی از آنها تمیم داری تازه مسلمان شده، بود. او با لباسی که با هزار درهم خریده بود، در نهایت جلال و تزیین به نماز جماعت حاضر شده، بر مسلمانان امامت می کرد. تمیم تا پایان خلافت عثمان در مدینه بود، ولی پس از کشته شدن وی به شام رفت و سال 40 هجری در همان جا از دنیا رفت.[29]

ابوریه می نویسد:

از نکته های شایان توجه آن است که می بینیم، تمامی این کاهنان یهودی و مسیحی تازه مسلمان و سایر مسلمانان خداپرست، پس از قتل عثمان و روی کار آمدن علی (ع) به شام روی آوردند. تا از این رهگذر بهتر بتوانند کیسه های خود را از بخشش های حکام اموی پر کنند.[30]

تمیم، اولین قصه گو

داستان سرایی در میان اعراب قبل از اسلام رواج داشت. آنان درباره نبردهای مختلف، عشق و عاشقی، سحر و کهانت، اخبار جنیان، شجاعت قبایل و افتخارات قبیله ای و قومی خویش شعر می سرودند و داستان سرایی و نقالی می کردند.

اما قصه در بیان قرآنی، عبارت است از دنبال کردن یک حقیقت به همراه بیان نکات تربیتی، هدایت­آفرین و مفید. در این صورت، مطالب و افسانه هایی که جنبه تربیتی و هدایتی ندارد و دو از واقعیت است و با مطالب تخیلی و غیر حقیقی آمیخته، از نظر قرآن کریم لغو و لهو خوانده شده است.

قرآن کریم می فرماید:

)وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ([31]

و برخی از مردم کسانی‏اند که سخن بیهوده را خریدارند تا [مردم را] بی[هیچ] دانشی از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند. برای آنان عذابی خوارکننده خواهد بود.

داستان سرایی، اندک اندک مفهوم اصلی خویش را از دست داد و به صورت یک شغل درآمد. داستان سرایان از هر سوژه ای بهره جسته، برای آن افسانه ای می ساختند و از این راه کسب درآمد می کردند.[32] احمد امین نقل می کند، بسیاری از قاضیان به دستور زمامداران در کنار شغل قضاوت، مأموریت داستان سرایی را نیز بر دوش داشتند. نخستین کسی که در مصر به نقل داستان پرداخت، سلیمان بن تجیبی بود که در سال 38 ق این حرکت را آغاز کرد. او از سوی معاویه عهده دار امر قضاوت در کنار قصه گویی شد، اما بعدها معاویه او را از قضاوت برکنار کرد و تنها موظف به داستان سرایی کرد.[33]

در مورد اولین قصه گو و آغاز این حرکت خطرناک و زشت اختلاف است: برخی معتقدند که در زمان رسول خدا (ص) و خلفا داستان سرایی نبوده است،[34] اما طبق مدرک معتبر، تمیم داری بنابر اجازة خلیفة دوم به قصه گویی پرداخت.[35]

ابن عساکر در تاریخ خود از جیلان بن عبدالرحمن روایت می کند: تمیم داری از عمر اجازه خواست تا برای مردم قصّه سرایی کند. در ابتدا عمر از اجازه دادن به او خودداری می کرد. پس از اینکه تمیم در مورد درخواست خود از خلیفه اصرار کرد، عمر از او پرسید: می خواهی چکار کنی؟ جواب شنید: می خواهم برای مسلمانان قرآن بخوانم و آنها را دعوت به خیر کنم و از بدی ها بازشان دارم. عمر به او گفت: پیش از آنکه در نماز جمعه حاضر شوم، تو قبل از خطبه های نماز برای مسلمانان صحبت کن.

البته او فقط به سخنرانی قبل از نماز جمعه اکتفا نکرد و در انجمن­های دیگر نیز قصه گویی می کرد. در نقل دیگری آمده است که عمر به او اجازه داد تا نقل قصه کند و خود نیز به داستان­هایش گوش فرا می داد.

وی در دوران خلافت عثمان نیز مأموریت یافت تا هر هفته دوبار بدین کار مبادرت ورزد. دکتر جواد علی می گوید: از نظر من، بعید نیست که تمیم داستان های مسیحی را با اساطیر درهم می آمیخت؛ زیرا او مسیحی بود و به سخنان واعظان کنیزها در شام، گوش فرا می داد و داستان­هایی را که از آنان آموخته بود، در میان مسلمانان نقل می کرد. او می گوید: تمیم حتی بعد از اسلام آوردن خود نیز رهبانیت اختیار کرده و روش راهبان مسیحی را در پیش گرفته بود.[36]

داستان جسّاسه

مشهورترین حدیثی که از تمیم داری نقل شده، حدیث جسّاسه است که مسلم آن را در کتاب صحیح خود نقل کرده است:

حسین بن ذکوان از ابن بریده و او از شعبی نقل می کند که فاطمه بنت قیس که از نخستین زنان مهاجر است، می گوید: صدای منادی پیامبر(ص) را شنیدم که ندا می داد: به نماز جماعت بیایید. من از خانه بیرون آمدم و در مسجد همراه پیامبر (ص) نماز خواندم. من در صف جلوی زنان نشسته بودم. پیامبر (ص) پس از نماز با چهره ای خندان بر روی منبر نشست و فرمود: هرکس بر جای خودش بماند. سپس اضافه کرد: آیا می دانید چرا شما را به این اجتماع فراخواندم؟ مردم گفتند: خدا و رسولش بهتر می دانند. پیامبر خدا (ص) فرمود: برای این شما را گرد آوردم که تمیم که مردی نصرانی بود، بیعت کرده و اسلام آورده است، برای من حدیثی نقل کرده که با آنچه من به شما می گفتم، موافقت دارد و این حدیث در مورد مسیح دجال است. او برای من نقل کرده که من با سی تن از مردان قبیله لخم و جذام بر یک کشتی سوار شدیم. امواج ما را به جزیره ای راهنمایی کرد. ما در ساحل آن پیاده شدیم. در جزیره، حیوان عجیبی مشاهده کردیم که بسیار پر مو بود؛ به حدی که از زیادی مو، سر او از دمش شناخته نمی شد. ما به طرف این حیوان آمده، از او پرسیدیم: تو چه هستی؟ جواب داد: من جسّاسه هستم. گفتیم: جسّاسه چیست؟ گفت: به این دیر بروید؛ زیرا مردی در آن دیر می باشد که شیطان است. به سرعت به سوی دیر روانه و به آن وارد شدیم. در این هنگام ناگهان مردی را دیدیم که تاکنون قوی تر و بزرگ تر از او ندیده بودیم. دست و پای او در زنجیر بود. پرسیدیم: تو کیستی؟ گفت: خبر من را خواهید شنید. اول شما بگویید که چه کسانی هستید؟ گفتیم: ما عرب هستیم و به تفصیل، داستان کشتی و سرگذشت خودمان را برای او بازگو کردیم. سپس سؤالاتی از ما کرد و پرسید: راجع به نخل بیسان[37] برایم بگویید. آیا ثمر می دهد؟ گفتیم آری. گفت: به زودی ثمره اش تمام خواهد شد. گفت: از دریاچه طبریه[38] چه خبر؟ گفتیم: در چه موردی؟ گفت: آب دارد یا نه؟ گفتیم: آب فراوان دارد. گفت: به زودی از بین خواهد رفت. گفت: از چشمه زغر[39] چه خبر؟ آیا آب دارد؟ گفتیم: فراوان. گفت: آیا مردم آنجا از آب چشمه کشاورزی می­کنند؟ گفتیم آری! اهالی از چشمه زراعت می کنند. گفت: از پیامبر مردم امی خبر دهید. گفتیم: او در مکه ظهور کرده و اینک در یثرب (مدینه) ساکن است. گفت: آیا عرب ها با او جنگ کردند؟ گفتیم: آری.

گفت: این جنگ ها به چه شکل بوده است؟ گفتیم: او بر عرب های نزدیک خود غالب شده و آنان از او اطاعت نمودند. گفت: خیر و مصلحت این است که از او اطاعت کنند و من به شما خبر می­دهم که من مسیح هستم و نزدیک است که به من اجازه ظهور داده شود. من در زمین راه می افتم و همه جا، جز مکه و طیبه (مدینه) را تنها در چهل روز می پیمایم. این دو شهر بر من حرام است. هرگاه اراده کنم که به آنها وارد شوم، فرشته ای شمشیر به دست با من رو به رو شده، مانع ورودم به آنجا می شود و بر هر روزنی از آن، فرشتگانی اند که از آن پاسداری می کنند.

فاطمه بنت قیس می گوید: پیامبر خدا (ص) در حالی که با عصای خود بر منبر می کوبید، سه بار فرمود: این جا طیبه (مدینه) است. سپس فرمود: آیا من این سخن را برای شما نگفته ام؟

مردم جواب دادند: آری! بعد فرمود: از این جهت حدیث تمیم داری برای من جالب و شگفت آور بود که با آنچه در گذشته برایتان گفته ام، مطابقت داشت.[40]

نقد و بررسی حدیث جسّاسه

خرافی و بی اساس بودن این حدیث طولانی برای صاحب نظران و اندیشمندان آشکار است. این مطالب، بیشتر خوراک فکری اذهان عوام را تشکیل می دهند، هرچند گروهی از خواص نیز به دام آن ها افتاده اند. این حدیث یا بهتر بگوئیم این افسانه خرافی که در بیشتر کتب روایی اهل سنت وارد شده، از ناحیه علما و محققان سنی نیز به دیده قبول نگریسته شده است. مانند مسلم که حدیث جسّاسه را در صحیح خود جزء احادیث صحیح برشمرده و نقل کرده است. ابن اثیر نیز با نقل این حدیث در کتاب خود، به صحیح بودن آن تصریح کرده است.[41]

با وجود این این حدیث را می توان از دو منظر سندی و محتوایی مورد بررسی قرار داد:

1. بررسی سندی

برخی محققان بر این باور هستند که سند این حدیث ضعیف است؛ زیرا به دو طریق نقل شده است. در صحیح مسلم و مسند آمده و هر دو طریق به عامر شعبی منتهی می شود. درباره مجالد بن سعید که در سلسله مسند احمد قرار گرفته، گفته اند که در نقل حدیث دروغ پرداز است و سخنان وی قابل اجتحاج نیست. درباره ابن بریده نیز که در سلسله سند حدیث در صحیح مسلم قرار گرفته، گفته اند که وی عبدالله بن بریده است و او را تضعیف کرده اند؛ چون او احادیث غیرقابل قبولی را نقل نموده است.[42]

2. بررسی محتوایی

دکتر ذهبی در توجیه حدیث جسّاسه می نویسد:

حدیث جساسه اگرچه مشتمل بر عجایب و غرایب است، اما این امر باعث نمی شود تا این حدیث را نپذیریم؛ زیرا از طریق صحیح و خدشه ناپذیری روایت شده و تا زمانی که عقل آن را محال ندانسته و با دین نیز تعارضی نداشته باشد، دلیلی بر ردّ آنان نمی توان یافت.

اما بر خلاف پندار دکتر ذهبی و امثال او باید گفت: در این داستان نکته های فراوان به چشم می خورد که با مبانی عقل و شرع سازگار نیستند و این حدیث را از درجه اعتباری ساقط می کنند.

اگر از نقل های متفاوت و گاه مخالفی که درباره این روایات صورت گرفته، چشم پوشی کنیم و حتی سند حدیث را نیز خالی از اشکال های وارد شده، بدانیم؛ سؤال­های بسیاری درباره این حدیث به ذهن تبادر می کند.

1ـ ویژگی این حیوان: چه حیوانی است که پر مو می باشد و سرش از دمش شناخته نمی شود و به زبان عربی فصیح نیز صحبت و استدلال می کند؟!

2ـ زمان خروج دجال: جسّاسه که با زنجیر در بند بوده و اجازه خروج گرفته بود، در طول این هزار و چهار صد سال مبادرت به خروج نکرده است.

2ـ مکان جزیره: این جزیره که دجال در آن محبوس بوده است، چه طور تاکنون و پس از گذشت هزار سال ناشناخته مانده و به گفته ابوریهامید است، دانشمندان جغرافیا در جست و جویی این جزیره برآیند و مکان آن را برای ما مشخص کنند تا عجایبی را که جناب تمیم از آن خبر داده، با چشم خود ببینیم.

اما نکته مهم و جالب توجه این که، روایت در صدد است تا نشان دهد پیامبر اسلام (ص) پس از شنیدن این ماجرا از زبان تمیم داری به قدری خوشحال شده که با شادمانی تمام می خواهد، در یک اجتماع بزرگ و رسمی آن را به اطلاع مسلمانان برسانند و از گفته های تمیم به عنوان مهر تأییدی برای صحت گفته های خود بهره گیرد[43]، حال آنکه خداوند متعال در توصیف پیامبر اکرم می فرمایند:

و علَّمَکَ مالم تکُن و کانَ فضل اللهِ علیکَ عظیم[44]

آنچه را نمی دانستی به تو بیاموخت و همانا فضل خدا دربارة تو بسیار زیاد است.

بنابراین چگونه می توان پذیرفت پیامبر (ص) ـ با علم خدادادی خود ـ برای تأیید سخنانش، ناچار بود به گفتار یک مسیحی تازه مسلمان استشهاد کند.

مستشرقان و اسلام شناسان غربی با استشهاد به این حدیث برای اهداف شوم خود تصریح کرده اند که: تمیم توانست عبادت­های مسیحیان شام را برای پیامبر بازگو کند. در ضمن اینگونه آگاهی­ها که تمیم در مسائل دینی به پیامبر اسلام می داد، داستان دجال و آخر الزمان و جسّاسه نیز قرار داشت[45] و پیامبر این سخنان را به سمع قبول شنید و آن را چون تحفه ای به مسلمانان آموخت و در میان آن ها انتشار داد.

رشید رضا و داستان جساسه

از جمله اندیشمندان اهل سنت که به بررسی داستان جساسه پرداخته است، محمد رشید رضا مفسر و متفکر برجسته سنی مذهب است.

وی به جای این که به دلیل غیر عقلانی بودن محتوای حدیث، آن را مردود بشمارد، در اظهار نظری شگفت­انگیز بر این باور می شود که ممکن است پیامبر (ص) در نقل سخن تمیم دچار خطا شده و ندانسته سخن دروغ تمیم را باور کرده و برای مردم بازگو کرده باشد. او می نویسد:

پیامبر (ص) آگاه به غیب نبود. او مانند سایر افراد بشر بود که سخنان مردم را، اگر شبهه ای در آن وجود نداشت، به راستی و درستی عمل می کرد. به همین جهت در موارد بسیاری سخنان منافقان و کفار را تصدیق می کرد و حدیث عرنین و ماجرای شهر معونهاز وقایعی است که گواه این امر می باشد.آن حضرت گاهی از طریق وحی و گاه از راه آزمون افراد یا به وسیله گزارش افراد مورد اعتماد و سایر روش ها به دروغ دروغ گویان پی می­برد. پیامبران تنها از طریق وحی و عصمت از دروغ است که از دیگران ممتاز شده اند و وحی نیز نازل نمی شود، مگر در امر دین و آنچه مربوط به دعوت و حفظ آن و آورنده اش است و تصدیق کردن دروغگو، دروغ نیست.[46]

کلام رشیدرضا از جهاتی قابل نقد است:

از سویی انحصار عصمت پیامبر اکرم (ص) و دیگر پیامبران به عصمت، در امور دینی مورد پذیرش همگان نیست و از سوی دیگر معصوم نبودن پیامبران در چنین اموری و ارتکاب اشتباهات متعدد از سوی آن ها، موجب سلب اعتماد مردم از آن ها می شود. آخرین نقدی که بر این کلام وارد است، اینکه بر فرض انحصار عصمت پیامبران به امور دینی، داستان جسّاسه نیز از امور دینی به شمار می رود؛ زیرا وجود دجال و وقایع مربوط به دین، از آموزه های دینی دین اسلام است. از این رو لازم است که در تصدیق چنین امری معصوم باشد.

نتیجه گیری

نتایج حاصل از این نوشتار، عبارتند از:

1. اسرائیلیات اگر چه در ابتدا به معنای روایاتی بود که از سوی یهودیان تازه مسلمان شده به روایات دینی وارد شد، اما در ادامه بر هر گونه روایت جعلی که به وسیله غیر مسلمانان وارد در روایات شد، اطلاق گردید.

2. ارتباط و همجواری مسلمانان با اهل کتاب، اجازه فعالیت دادن به قصه گویان و افسانه پردازان تازه مسلمان، وجود برخی مشترکات بین متون دینی گذشته و قرآن کریم و ممنوعیت نگارش و نقل احادیث نبوی از عوامل گسترش اسرائیلیات در متون دینی مسلمانان بود.

3. از جمله افرادی که نقش مهمی در ورود اسرائیلیات به متون دینی داشت، تمیم داری بود.

4. برخی منابع اهل سنت روایات فراوانی در فضایل تمیم داری نقل کرده اند.

5. بیشترین فعالیت تمیم داری در زمان حکومت خلیفه دوم بود که به وی اجازه قصه گویی داد.

6. معروف­ترین داستانی که از تمیم داری به جای مانده است، داستان جسّاسه راجع به دجال است.

7. اگر چه برخی از علمای اهل سنت داستان جسّاسه را صحیح دانسته اند، اما با توجه به اشکالات سندی و محتوایی متعدد، تردیدی در ساختگی بودن آن باقی نمی ماند.

پی­نوشت:

[1] . عسگری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، ج7، ص 11؛ دیاری، محمدتقی، پژوهشی در باب اسرائیلیات در تفاسیر قرآن، ص 73، به نقل از اسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 21 ـ 19.

[2] . معرفت، محمدهادی، التفسیر و المفسرون، ج2، ص 70.

[3] . کلانتری ارسنجانی، علی اکبر، نقش دانش رجال در تفسیر علوم قرآنی، ص 153.

[4] . معرفت، محمدهادی، همان، ص 72.

[5] . ر.ک: همان، ص 203.

[6] . همان، ص 71؛ ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 165.

[7] همان، ص 72.

[8] . دیاری، همان، به نقل از تاریخ جامع ادیان، ص 554.

[9] . ر.ک: مسند احمدبن حنبل، ج3، ص 449، به نقل از کیهان اندیشه ، شماره 30، ص 126.

[10]. ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج2، ص 18و ص 124؛ تاریخ طبری، ج3، ص 104.

[11] . ر.ک: طباطبایی، محمدحسین، المیزان ﴿عربی﴾، ج 13، ص 291 و 292؛ دیاری، همان، ص 92.

[12] . ابوریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، ص 118.

[13] . عسگری، همان، ص 87 ؛ عسقلانی، تقریب التهذیب ، ج 1-2، ص 119.

[14] . محمدقاسمی، حمید، اسرائیلات و تأثیر آن بر داستان های انبیا در تفاسیر قرآن، ص 101.

[15] . عسقلانی، همان، ج1، ص101.

[16] . عسقلانی، تهذیب التهذیب، ص 511.

[17] . کلانتری ارسنجانی، همان، ص 203.

[18] . دیاری، همان، ص 128 و 129.

[19] . سنن ابن ماجه، ج1، ص250.

[20] . عسقلانی، تقریب التهذیب، ج 1 ـ 2، ص 119.

[21] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج7، ص 5 و 6 .

[22]. دیاری، همان، ص 129.

[23]. مائده ﴿5﴾ : 106 و 107.

[24]. دیاری، همان، ص 129و 130، به نقل از صحیح بخاری، کتاب الوصایا؛ طبرسی، مجمع البیان؛ ابوریه، همان، ص 182.

[25] . ذهبی، شمس الدین محمدبن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص611.

[26] . معرفت، همان، ج2، ص 86 .

[27] . ذهبی، شمس الدین محمدبن احمد، همان، ص612 .

[28]. همان، ص615 .

[29]. ر.ک: عسگری، همان، ج 6 ، ص 85 .

[30] . محمد قاسمی، همان، ص 103 و 104.

[31] . لقمان ﴿31﴾ : 60 .

[32]. ر.ک: حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، ص 136.

[33]. امین، احمد، فجر الاسلام، ص 61 .

[34] . ابن جوزی، تحزیر الخواص، به نقل از رفیعی محمدی، ناصر، درسنامه وضع حدیث، ص 141.

[35] . ابن اثیر، اسدالغابة، ج1، ص256؛ رفیعی محمدی، همان، ص 141.

[36] . محمد قاسمی، همان، ص 103 و 104.

[37] . قریه ای در شام.

[38] . دریاچه ای کوچک در شام.

[39] . سرزمینی در شام.

[40] . صحیح مسلم، ج8، ص204 ـ 206 و نیز ر.ک: مسند حنبل، ج6، ص373 و 374.

[41] . ابن اثیر، همان.

[42] . دیاری، همان، ص 133.

[43]. محمدقاسمی، همان، ص 106.

[44]. سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج1، ص 96.

[45] . همان، ج2، ص 107.

[46] . دیاری، همان، ص 107، به نقل از دایرة المعارف الاسلامیة، ج 5، ص 481.

g. خانم آمنه غفاری، متولد افغانستان است که پس از طی دورة عمومی ﴿کارشناسی﴾ جامعة الزهرا3، هم اکنون در رشتة تفسیر علوم قرآن ﴿کارشناسی ارشد﴾ مشغول تحصیل می باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی