مریم عذراء(مسیحیت شناسی)

تحقیقی در مورد مسیحیت ،یهود،کتاب مقدس و تاریخ

مریم عذراء(مسیحیت شناسی)

تحقیقی در مورد مسیحیت ،یهود،کتاب مقدس و تاریخ

مریم عذراء(مسیحیت شناسی)

عیسی مسیح علیه السلام
قال انی عبد الله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا
من بنده خدا هستم .اوبه من کتاب آسمانی داده و من را پیامبر قرار داده است مریم 30

گروه فرق و ادیان (پژوهشی در مسیحیت)
تخصصی مسیحیت
مسئول وبلاگ:علی نوربخش
ایمیل:christianity74@gmail.com

پیوندها
يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ب.ظ

نقد و بررسى عهد عتیق


نقد و بررسى عهد عتیق


عهد عتیق مجموعه 39 کتاب و یا رساله‏اى است که به زعم مسیحیان ویهودیان توسّط برخى از پیامبران و یا پیروان آنها در طول قرون متوالى (از زمان حضرت موسى علیه‏السلام تا قبل از میلاد مسیح علیه‏السلام نگاشته شده است. این قسمت هم مورد قبول یهودیان و هم مسیحیان است. پنج کتاب آغازین این بخش، تورات حضرت موسى نامیده مى‏شود البته کاتولیکها و ارتودکسها علاوه بر این مجموعه، 7 کتاب دیگر را نیز جزء بخش عهد عتیق کتاب مقدّس مى‏دانند.

خبرگزاری فارس: نقد و بررسى عهد عتیق

 

بررسى تورات از جهت سند

آنچه از لابلاى تورات فعلى بر مى‏آید این است که شریعت حضرت موسى علیه‏السلام به تدریج متجاوز از چهل سال از جانب خدا بر حضرت موسى نازل شده است (از زمان گوسفندچرانى وى براى کاهن مدین در حوریب تا هنگام مرگش در زمین موآب) و حضرت موسى در آخر عمرش به نوشتن و جمع‏آورى این مجموعه پرداخت و پس از نوشتن همه آنها، آن را به کاهنان و بزرگان بنى‏اسرائیل تسلیم کرد و امر کرد که آن را در کنار تابوتِ عهد بگذارند و هر هفت سال آن را باز کنند و براى مردم بخوانند.
در تورات چنین آمده است:
«آنگاه موسى قوانین خدا را نوشت و آن را به کاهنان لاوى که صندوق عهد خداوند را حمل مى‏کردند و نیز به ریش‏سفیدان اسرائیل سپرد. او به ایشان فرمود: این قوانین را در پایان هر هفت سال یعنى در سالى که قرضها بخشیده مى‏شود، هنگام عید خیمه‏ها، که تمام قوم اسرائیل در حضور خداوند در مکانى که او براى عبادت تعیین مى‏کند جمع مى‏شوند، براى آنها بخوانید...»2
«وقتى که موسى کلیّه قوانینى را که در این کتاب ثبت شده است نوشت به لاویانى که صندوق عهد خداوند را حمل مى‏کردند فرمود: این کتاب قانون را به عنوان هُشدارى جدّى به قوم اسرائیل، در کنار صندوق عهد خداوند، خدایتان قرار دهید چون مى‏دانیم این قوم چقدر یاغى و سرکشند. اگر امروز که در میان ایشان هستم نسبت به خداوند این چنین یاغى شده‏اند، پس بعد از مرگ من چه خواهند کرد... مى‏دانم که پس از مرگ من، خود را بکلى آلوده کرده، از دستوراتى که به شما داده‏ام سرپیچى خواهید کرد. در روزهاى آینده مصیبت گریبانگیر شما خواهد شد؛ زیرا آنچه را که خداوند نمى‏پسندد همان را انجام خواهید داد و او را بسیار غضبناک خواهید کرد.»3
به هر حال اهل کتاب، تورات را مهمترین و معتبرترین بخش عهد عتیق و آن را نوشته حضرت موسى و کتب دیگر عهد عتیق را نوشته پیامبران دیگر و یا دانشمندانى از یهود مى‏دانند.
برخى از اشکالات در مورد تورات از جهت سندى به قرار زیر است:
1- در استناد و انتساب تورات کنونى به حضرت موسى دلیل واضح و قاطعى وجود ندارد، و ادّعاى آنها در این امر، از حدّ ظن و گمان تجاوز نمى‏کند، به همین خاطر برخى از علماى اهل کتاب در این استناد و انتساب صریحا اظهار شک و تردید نموده‏اند. در کتاب کلام مسیحى چنین مى‏خوانیم:
«در قدیم مردم معتقد بودند که موسى تورات را نوشته است، امّا مطالعات جدید کتاب مقدّس نشان مى‏دهد که پاسخ به مسأله اصل و منشأ اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور مى‏شود، دشوارتر است. تورات در طول نسلها پدید آمده است. در ابتدا روایتهایى وجود داشت که قوم یهود آنها را به طور شفاهى به یکدیگر منتقل مى‏کردند، سپس روایات مذکور در چند مجموعه نوشته شد که برخى از آنها در باب تاریخ و برخى در باب احکام بود.سرانجام در قرن پنجم قبل از میلاد این مجموعه‏ها در یک کتاب گرد آمد. کسانى که در این کار طولانى و پیچیده شرکت کردند بسیار بودند و نام اکثریت قاطع آنها را تاریخ فراموش کرده است. به عقیده یهودیان و مسیحیان، الهام الهى در همه مراحل تألیف تورات، همراه و پشتیبان بوده است.»4
«پنجمین بخش تورات «سفر تثنیه» است... دانشمندان معتقدند که این بخش از تورات به دنبال یک حرکت اصلاحى میان یهودیان در عصر پادشاهى پوشیا و پیامبرى ارمیا در قرن هفتم قبل از میلاد تألیف شده است.»5
دانشمندان یهودى و مسیحى فراوان بر زبان مى‏آورند که نویسندگان عهد عتیق و عهد جدید (با آن که بسیارى از آنها پیامبر نبوده‏اند) در موقع نوشتن این کتب تحت نظارت روح القدس و برخودار از مصونیّت و عصمت بوده‏اند و با الهام الهى به نوشتن پرداخته‏اند، امّا متأسّفانه هیچ دلیلى بر آن ارائه ننموده‏اند. چگونه مى‏توان از مخاطبان خود انتظار داشت که بدون ارائه هیچ‏گونه دلیلى این مدّعاى بزرگ را بپذیرند، خصوصا با توجه به این‏که به اعتراف خود آنها بسیارى از این نویسندگان حتّى براى دانشمندان یهودى و مسیحى ناشناخته و یا اعتبار آنان مورد اختلاف است.
2- شیوه نگارش و نوع ادبیّاتى که در تورات به کار رفته است به خوبى نشان مى‏دهد که تورات نه وحى الهى است و نه نوشته حضرت موسى بلکه مضمون این کتاب گزارشهایى است از تاریخ برخى از پیامبران و نیز وقایعى که بر بنى‏اسرائیل گذشته است و پیوسته از حضرت موسى به صورت فردى غایب نام مى‏برد، در سراسر تورات نمى‏توان موردى پیدا کرد که موسى از خودش به صورت متکلّم نام برده باشد و یا حتى نمى‏توان موردى را یافت که پیام خدا مستقیما به موسى خطاب شده باشد.
به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:
«موسى همانطور که خداوند به او دستور داده بود پسران ارشد بنى‏اسرائیل را شمرد»6
«خداوند به موسى فرمود به قوم اسرائیل بگوید»7
«خداوند به موسى فرمود که این دستورات را به قوم اسرائیل بدهد»8
«سالها گذشت و موسى بزرگ شد...روز بعد موسى به دیدن هم‏نژادانش رفت...»9
سراسر تورات در مورد حضرت موسى همین‏گونه تعبیر مى‏کند، چنان که کتاب یوشع در مورد حضرت یوشع و کتاب ایوب در مورد حضرت ایوب و کتب بقیه پیامبران در مورد همان پیامبران به همین صورت تعبیر مى‏کند.
هر خواننده‏اى مطمئن مى‏شود که فرد و یا افراد دیگرى (غیر از این پیامبران) وقایع و حوادث مربوط به این پیامبران را جمع‏آورى کرده به صورت داستانى و تاریخى آنها را نقل نموده‏اند. حال این فرد و یا افراد چه کسى و یا کسانى بوده‏اند هرگز مشخص نیست!
3- در تورات از مرگ حضرت موسى و حوادثى که پس از آن اتفاق افتاد سخن رفته است:
«موسى، خدمتگذار خداوند، چنان که خداوند گفته بود در سرزمین موآب درگذشت. خداوند او را در درّه‏اى نزدیک بیت فغور در سرزمین موآب دفن نمود، ولى تا به امروز هیچ‏کس مکان دفن او را نمى‏داند. موسى هنگام مرگ صد و بیست سال داشت با وجود این هنوز نیرومند بود و چشمانش به خوبى مى‏دید. قوم اسرائیل سى روز در دشتهاى موآب براى او عزادارى کردند. یوشع (پسر نون) پر از روح حکمت بود؛ زیرا موسى دستهاى خود را بر او نهاده بود. بنابراین مردم اسرائیل از او اطاعت مى‏کردند و دستوراتى را که خداوند به موسى داده بود پیروى مى‏نمودند. در اسرائیل پیامبرى مانند موسى نبوده است که خداوند با او رو در رو صحبت کرده باشد... هیچکس تا به حال نتوانسته است قدرت و معجزات شگفت‏انگیزى را که موسى در حضور قوم اسرائیل نشان داد ظاهر سازد.»10
این عبارت به وضوح نشان مى‏دهد که تاریخ نگارش تورات سالها پس از مرگ حضرت موسى بوده است. اینگونه عبارات در برخى از کتب دیگر عهد عتیق نیز مشاهده مى‏شود. که براى جلوگیرى از اطاله مقال از ذکر آنها خوددارى مى‏شود.
4- از مندرجات عهد عتیق استفاده مى‏شود که تورات در چندین مقطع از مقاطع تاریخى در جریان برخى از حوادث سنگین و ویرانگر سالیان طولانى بکلّى مفقود شده بود و هیچ‏کس از آن اطّلاعى نداشته است تا این‏که فردى مدّعى یافتن و یا مأمور بازنویسى آن مى‏گردد. معلوم است در چنین شرایطى هیچ‏گونه اعتمادى نسبت به این کتاب باقى نمى‏ماند.
مثلاً در کتاب دوّم تواریخ آمده است:
«یوشیا در سال هیجدهم سلطنت خود، بعد از پاکسازى مملکت و خانه خدا، شافان و معسیا شهردار اورشلیم و یوآخ، وقایع‏نگار را مأمور تعمیر خانه خداوند، خداى خود، کرد. آنها براى انجام این کار به جمع‏آورى هدایا پرداختند. لاویانى که در برابر درهاى خانه خدا نگهبانى مى‏دادند هدایایى را که مردم قبایل منسى...مى‏آوردند تحویل مى‏گرفتند و نزد حلقیا، کاهن اعظم مى‏بردند... هنگامى که هدایا را از خانه خداوند بیرون مى‏بردند، حلقیا، کاهن اعظم، کتاب تورات موسى را که شریعت خداوند در آن نوشته شده بود پیدا کرد. حلقیا به شافان، منشى دربار گفت: «درخانه خداوند کتاب تورات را پیدا کرده‏ام!» و کتاب را به شافان داد. شافان با آن کتاب نزد پادشاه آمد و چنین گزارش داد: «مأموران تو وظیفه خود را به خوبى انجام مى‏دهند...» پس در باره کتابى که حلقیا به او داده بود صحبت کرد و آن را براى پادشاه خواند. وقتى پادشاه کلمات تورات را شنید، از شدّت ناراحتى لباس خود را درید... پادشاه بدنبال بزرگان یهودا و اورشلیم فرستاد تا نزد او جمع شوند. پس تمام کاهنان و لاویان، مردم یهودا و اورشلیم، کوچک و بزرگ جمع شدند و همراه پادشاه به خانه خداوند رفتند. در آنجا پادشاه تمام دستورهاى کتاب عهد را که در خانه خداوند پیدا شده بود براى آنها خواند...»11
از این عبارات به وضوح بر مى‏آید که مدّت مدیدى کتاب تورات در میان بنى‏اسرائیل مفقود شده بود و هیچ‏کس از آن اطّلاعى نداشت. شواهد امر نیز مؤیّد مفقود شدن و در دسترس نبودن کتاب تورات در سالیان متوالى است؛ زیرا به اعتراف صریح عهد عتیق اکثریت قاطع قریب به اتفاق پادشاهان بنى‏اسرائیل از زمان حضرت سلیمان تا عهد یوشیا (که بر حسب آنچه از عهد عتیق بر مى‏آید 372 سال بوده است) اهل دیندارى نبودند بلکه اهل عیش و نوش و کفر و بت‏پرستى بوده‏اند. در این مدت طولانى، کفر و ارتداد و بت‏پرستى و عیش و نوش بر اورشلیم حاکم بوده است بلکه از عهد عتیق بر مى‏آید که چند بار در این مدّت مسجد الاقصى را که جایگاه نگهدارى تورات و صندوق عهد بوده است غارت کردند و بتهاى فراوانى را در آنجا جاسازى نمودند.
در چنین شرایطى یقینا پادشاهان بنى‏اسرائیل کارى با تورات و احکام خدا نداشتند و به صورت طبیعى تورات در جریان حوادث، مفقود گردیده است.صاحب کتاب انیس الاعلام12 در اینجا طى سخن بلیغى اظهار مى‏دارد:
«در اواخر سلطنت حضرت سلیمان انقلاب عظیمى از براى ملّت اسرائیلیّه واقع گردید بنا بر شهادت کتب مقدسه در نزد ایشان جناب سلیمان به وساوس و اغواى زوجات خود مرتدّ و بت‏پرست گردید و از براى اصنام، در مقابل بیت المقدس معابد بنا نهاد. چنانچه در باب یازدهم از سفر ملوک اوّل خصوصا آیه پنج از این باب آمده است. پس زمانى که جناب سلیمان مرتدّ شد - بنا بر قول ایشان - غرضى و کارى با تورات و احکام آن نداشت و بعد از وفات حضرت سلیمان، انقلاب اشدّ و اعظم از اوّل، از براى ایشان واقع گردید و اسباط بنى‏اسرائیل متفرّق به دو فرقه گردیدند و سلطنت واحده، دو سلطنت شد. ده سبط در یک جانب، و دو سبط در جانب دیگر، واقع گردیدند...و کفر و ارتداد فى‏مابین این دو سلطنت شایع و آشکار گردید؛ زیرا که «یربعام» بعد از استقرار بر سریر سلطنت، مرتدّ و بت‏پرست گردید و به مدلول «الناس على دین ملوکهم» ده سبط او را متابعت نمودند و عبادت اصنام در میان این ده سبط شایع گردید و کسى که از کاهنان بر ملّت تورات ثابت بود از این مملکت هجرت نمود و به مملکت یهودا رفت و اسباط عشره تا دویست و پنجاه سال کافر و عابد صنم بودند... وجود نسخه تورات در این مملکت مثل وجود عنقا بود. این بود حال اسباط عشره.
و امّا حال دو سبط دیگر: بعد از موت حضرت سلیمان تا سنه 372، بیست نفر سلطان بر سریر سلطنت یهودا جلوس نمودند و مرتدّین سلاطین مذکوره اکثر بودند از مؤمنین ایشان. و عبادت اصنام در عهد رَحُبعام شایع شد و بتها در زیر هر درختى گذاشته و عبادت کرده شد... پس چون یوشیا بر سریر سلطنت استقرار یافت توبه نصوح نمود. و توجّه تام نمود به ترویج ملّت تورات و مساعى جمیله خود را در هدم ارکان کفر بکار بردند... با همه اینها کسى تورات را ندید و خبرى از او نشنید و وجود نسخه تورات تا هفده سال از سلطنت یوشیا مثل وجود عنقا بود و در سال هیجدهم از سلطنت یوشیاى خداشناس، حلقیاى کاهن گفت من نسخه تورات را در بیت المقدس پیدا کرده‏ام... این نسخه، محلّ اعتماد و اعتبار نیست یقینا. چرا که از تقریرات سابقه ما که همه مطابقند با مضامین کتب مقدسه، معلوم و محقّق گردید که بیت الله را دو بار قبل از عهد آخذ، نهب و غارت کرده بودند و اصنام را در خانه جا داده بودند و خدّام اصنام روزى چند مرتبه بلکه على الدّوام داخل بیت الله مى‏شدند و تا سال هفدهم از سلطنت یوشیا کسى تورات را ندید و حال آن که سلطان و أمناى او سعى بلیغ در ترویج ملّت تورات داشتند و کاهنان تا سال هفدهم سلطنت یوشیا، داخل هیکل مى‏گردیدند، عمله و بنّا و نجار و حجّار در آن خانه مشغول تعمیر بودند فعلیهذا بسیار بسیار بعید و بلکه ممتنع است عادةً که با وجود کثرت تردّد و طول زمان، که نسخه تورات در خانه خدا باشد و احدى او را نبیند»13
از این گذشته به شهادت تاریخ و نیز عهد عتیق در حمله بخت نَصَّر پادشاه بابل به اورشلیم و غارت، تخریب و ویرانى و احراق مسجد الأقصى همه آنچه که در این مسجد بود بکلّى غارت و یا نابود شد و با توجّه به این‏که تورات در این مسجد نگهدارى مى‏شد یا طعمه حریق شد و یا همراه اشیایى که به غنیمت گرفته بودند به بابِل برده شد. و با عنایت به این‏که در کتاب عهد عتیق همه اشیایى که بعدا به دستور کوروش بر گردانده شد نام برده شده است و در عین حال نامى از تورات برده نشده است معلوم مى‏گردد اگر هم به فرض تورات به غنیمت برده شده بود، مجدّدا به اورشلیم و به مسجد الأقصى برگردانده نشده است. بنابراین، به جرأت مى‏توان گفت که در این حملات و ویرانیها تورات بکلّى از دست رفت و نابود گردید، تا این‏که بعد از برگشت بنى‏اسرائیل به اورشلیم شخصى به نام «عزرا» به دستور کوروش مأمور تهیه و تدوین تورات مى‏گردد.
در کتاب مقدّس در این باره چنین آمده است:
«بنى‏اسرائیل انبیاى خدا را مسخره کرده، به پیام آنها گوش ندادند و به ایشان اهانت نمودند تا این‏که خشم خداوند بر آنها افروخته شد بحدّى که دیگر براى قوم چاره‏اى نماند. پس خداوند پادشاه بابِل را به ضدّ ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم کرد. او به کشتار مردم یهودا پرداخت و به پیر و جوان، دختر و پسر، رحم نکرد و حتّى وارد خانه خدا شد و جوانان آنجا را نیز کشت. پادشاه بابل، اشیاء قیمتى خانه خدا را از کوچک تا بزرگ، همه را برداشت و خزانه خانه خداوند را غارت نمود و همراه گنجهاى پادشاه و درباریان به بابل برد. سپس سپاهیان او خانه خدا را سوزاندند، حصار اورشلیم را منهدم کردند، تمام قصرها را به آتش کشیدند و همه اسباب قیمتى آنها را از بین بردند آنانى که زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسیدن حکومت پارس، اسیر پادشاه بابل و پسرانش بودند.»14
5- دلیل دیگرى که بر سند متّصل نداشتن تورات فعلى و عدم اعتماد به آن وجود دارد این است که در بسیارى از موارد مضامین کتب و رساله‏هاى دیگر عهد عتیق با محتویات تورات سازگارى ندارد. اگر این تورات، تورات واقعى و مورد قبول بود، نویسندگان بقیّه کتب عهد عتیق که معمولاً از پیامبران و تابعان حضرت موسى بودند با آن مخالفت نمى‏کردند. اینک به چند نمونه اشاره مى‏کنیم:
الف) جمهور اهل کتاب اتفاق دارند بر این‏که دو کتاب اوّل و دوم تواریخ ایّام از مصنّفات عزرا است. آنچه که در این دو کتاب در مورد تعداد اولاد «بن یامین» آمده است با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد.
در تورات این چنین آمده است: «پسران بن‏یامین، بالع، باکر، اشبیل، جیرا، نعمان، اِیحى، رش، مفیّم، حفّیم و آرد بودند.»15
امّا در اول تواریخ اینگونه آمده است: «پسران بن‏یامین اینهابودند: بالع، باکر و یدى‏ئیل.»16
و در جاى دیگر اینگونه آمده است:
«فرزندان بن‏یامین به ترتیب سنّ، اینها بودند: بالع، اشبیل، اَخرَخ، نوحه و رافا.»17
مشاهده مى‏شود آنچه که در کتاب تواریخ ایّام آمده است هم از جهت تعداد فرزندان و هم از جهت اسامى آنها با آنچه در تورات آمده است منافات دارد (صرف نظر از این‏که میان دو گفته تواریخ ایام نیز منافات مشاهده مى‏شود.)
اگر تورات حضرت موسى همین تورات مشهور بود هرگز عزرا که خود پیداکننده و یا گردآورنده تورات است با آن به مخالفت برنمى خاست. با این بیان روشن مى‏شود که تورات فعلى نه از مصنّفات حضرت موسى است و نه عزرا.
ب) در مواضع عدیده‏اى از تورات اینگونه آمده است که خداوند از فرزندان به خاطر مخالفت و گناه پدران مؤاخذه مى‏نماید. از جمله در سفر خروج در ده فرمان اینگونه آمده است:
«... من که خداوند، خداى تو مى‏باشم، خداى غیورى هستم و کسانى را که با من دشمنى کنند، مجازات مى‏کنم، این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز مى‏گردد. امّا برکسانى که مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پیروى کنند تا هزار پشت رحمت مى‏کنم.»18
امّا در کتاب حزقیال نبى، غیر از این آمده است:
«... نه پسر براى گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر براى گناهان پسرش. انسان درستکار پاداش خوبى و نیکوکارى خود را خواهد یافت و انسان بدکار نیز به سزاى اعمال خود خواهد رسید.»19
قرآن کریم آنچه را که در کتاب حزقیال نبى آمده است تصدیق مى‏کند و نه آنچه را که در تورات وجود دارد.20 علاوه بر این، سخن تورات با منطق عقل نیز سازگارى ندارد.
از این گذشته اگر سخن تورات صحیح باشد لازمه‏اش این است که حضرت ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و یوسف علیهم‏السلاماز اهل نجات و رحمت نباشند؛ زیرا به زعم اهل کتاب پدر حضرت ابراهیم از بت‏پرستان بوده است. و اگر بنابراین باشد که تا نسل سوم و چهارم به خاطر گناه پدر، مجازات شوند، باید پیامبران مزبور که هم از پیامبران بزرگ در نزد اهل کتابند از اهل نجات نباشند و طبیعى است که اگر چنین باشد یهودیها و مسیحیها که خود را از تابعان آنها مى‏دانند اهل نجات نخواهند بود.
ج) هرگاه کسى باب 45 و 46 از کتاب حزقیال نبى را با مضامین باب 27 و 28 از سفر اعداد تورات، مقایسه کند به خوبى متوجه مى‏شود که میان این دو کتاب در بیان احکام ناسازگاریهاى فراوانى مشاهده مى‏شود.
6- بسیارى از فقرات تورات فعلى حکایت از این دارد که تورات مدّتها بعد از مرگ حضرت موسى علیه‏السلام نوشته شده است. اینک به نمونه‏هایى اشاره مى‏شود:
الف) در سفر پیدایش تورات آمده است:
«پیش از آن که در اسرائیل پادشاهى روى کار آید، در سرزمین ادوم این پادشاهان یکى پس از دیگرى به سلطنت رسیدند: بالع... یوباب... حوشام... حداد... سمله... شائول (طالوت) اهل رَحوبوت که در کنار رودخانه‏اى واقع بود.»21
این عبارت به خوبى نشان مى‏دهد که موقع نگارش تورات، زمانى بوده است که از عصر طالوت (شائول) زمان زیادى گذشته بود و عصر پادشاهى در اسرائیل فرارسیده بود (یعنى زمان حضرت داوود و سلیمان و...) جالب این است که بدانیم زمان حضرت طالوت و داوود، حدود سیصد و شصت سال بعد از حضرت موسى بوده است.
ب) در سفر اعداد تورات آمده است:
«مردان یائیر که طایفه‏اى از قبیل منسىّ بودند، برخى روستاهاى جِلعاد را اشغال کرده ناحیه خود را «حووت یائیر» نامیدند...»22
همین مضمون در سفر تثنیه تورات باب 3 آیه 41 نیز آمده است: «آنجا را همچنان که امروز هم مشهور است حووت یائیر (یعنى دهستانهاى یائیر) نامیدند.» از برخى از کتب دیگر عهد عتیق بر مى‏آید «یائیر» دهها سال بعد از حضرت موسى به دنیا آمده و زندگى مى‏کرده است؛ مثلاً از کتاب داوران (قضات) به خوبى استفاده مى‏شود که «یائیر» دهها سال پس از حضرت یوشع (جانشین حضرت موسى) رهبرى اسرائیل را به عهده گرفته است.23 بنابراین، مى‏توان نتیجه گرفت کهتورات، دهها سال پس از حضرت موسى نوشته شده است.
ج) در سفر تثنیه تورات آمده است:
«در روزگار پیشین «حوریها» در سعیر سکونت داشتند، ولى «ادومى‏ها» یعنى اعقاب عیسو آنها را بیرون رانده، جایشان را گرفتند. همانطور که اسرائیل جاى مردم کنعان را که خداوند سرزمینشان را به اسرائیل بخشیده بود گرفتند.»24
این جملات دلالت بر این دارد که زمان نگارش تورات، بعد از ورود بنى‏اسرائیل به سرزمین موعود یعنى کنعان بوده است. و با توجه به این‏که به صراحت تورات و نیز کتاب یوشع، تا زمانى که حضرت موسى زنده بود بنى‏اسرائیل به کنعان راه نیافته بودند و بعد از مرگ حضرت موسى، در زمان حضرت یوشع این کار اتفاق افتاد، روشن مى‏شود که زمان نگارش تورات پس از فوت حضرت موسى بوده است. در موارد دیگرى نیز در تورات از فتح کنعان به دست اسرائیلیها سخن گفته شده است25 و حال آن که تا زمان حیاتحضرت موسى، چنین کارى صورت نگرفته بود.
د) در سفر تثنیه در مورد درگذشت حضرت موسى در سرزمین موآب در سن صد و بیست سالگى و عزادارى بنى‏اسرائیل در آن سرزمین به مدّت سى روز و نامعلوم بودن مکان دفن او تا به امروز سخن گفته شده است.26 اینجملات نیز بوضوح دلالت دارد که زمان نگارش تورات، مدّتها پس از حضرت موسى بوده است.

نقد کتب دیگر عهد عتیق

آنچه در مطالب پیشین به اثبات رسید وحیانى و الهامى نبودن تورات و عدم وجود دلیل بر انتساب آن به حضرت موسى و بلکه دلیل بر نادرستى این انتساب است. حال جا دارد تنها به برخى از ادلّه نادرستى انتساب بقیه کتب عهد عتیق به صاحبان آنهااشاره کنیم با توجه به این‏که مبناى این مقاله بر اختصار و ایجاز است، چاره‏اى جز ذکر برخى از ادلّه، آن هم تنها نسبت به برخى از کتب عهد عتیق نیست.
الف) در انتساب و استناد این کتب به صاحبان آنها مانند یوشع و عزرا و اشعیا و ارمیا و زکریا و داوود و سلیمان و حزقیال و دانیال و... دلیل روشنى درکار نیست. ادعاى آنها در این استناد از حدّ ظن و گمان تجاوز نمى‏کند به همین خاطر برخى از علماى اهل کتاب این انتسابها را به صورت احتمالى مطرح مى‏کنند نه قطعى. و ادعاى این‏که نویسندگان این کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بوده‏اند ادّعاى بى‏دلیل و غیر قابل اثباتى است.
ب) آنچه که در سابق در مورد حمله بخت نَصَّر و نابودى مسجد الأقصى و از میان‏رفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد بقیّه کتب عهد عتیق نیز صادق است؛ زیرا پس از تخریب مسجد، چیزى از آثار گذشتگان باقى نمانده است. نه تنها مسجد الأقصى و تمام آنچه در آنجا نگهدارى مى‏شد بلکه تمامى اورشلیم، تخریب و تاراج شد و این سرزمین به تلّى از خاک مبدّل شد. بنابراین تمام کتب پیامبران پیشین دستخوش نابودى گردید.
ج) بررسى محتویات و مضامین کتب عهد عتیق به خوبى نشان مى‏دهد که آنها را نمى‏توان به کسانى که این کتب به نام آنهامشهور شده است نسبت داد؛ مثلاً برخى از عبارات کتاب یوشع گواهى مى‏دهد که از تصنیفات یوشع پیامبر نیست؛ به عنوان نمونه:
«چندى بعد، یوشع خدمتگزار خداوند در سن صد و ده سالگى درگذشت و او را در تمنه سارح در کوهستان افرایم... دفن کردند. قوم اسرائیل در تمام مدّت زندگانى یوشع و نیز ریش‏سفیدان قوم که پس از او زنده مانده بودند... نسبت به خدا وفادار ماندند.»27
«در آن روز، خداوند یوشع را در نظر تمام قوم اسرائیل سرافراز نمود قوم اسرائیل، یوشع را در تمام عمرش مانند موسى احترام مى‏کردند.»28
علاوه بر همه اینها در سراسر کتاب یوشع، از وى به صورت غایب تعبیر مى‏شود و لحن سخن به گونه‏اى است که به وضوح دلالت بر این دارد که شخص یا اشخاص، پس از یوشع، حوادث و جریاناتى که بر او گذشته است را نقل کرده‏اند.
جالب این است که از برخى عبارات کتاب یوشع مى‏توان استنباط کرد که این کتاب در زمان حضرت داوود و یا بعد از آن نوشته شده است. در حالى که به اعتراف مورّخان اهل کتاب، ولادت حضرت داوود صد و پنجاه و هشت سال بعد از فوت یوشع بوده است. «در حالى که سربازان دشمن را تعقیب مى‏کردند... این واقعه در کتاب «یاشر» نیز نوشته شده است.»29 از کتاب دوّم سموئیل استفادهمى‏شود که کتاب «یاشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است، «آنگاه داوود این مرثیه را براى شائول و یوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائیل خوانده شود. کلمات این مرثیه در کتاب «یاشر» نوشته شده است.»30
در مورد نویسنده کتاب داوران (قضات) میان اهل کتاب اختلاف وجود دارد. برخى آن را از تصنیفات خرقیال و برخى آن را از ارمیا و برخى آن را از عزرا و برخى از سموئیل و... دانسته‏اند. صاحبان این اقوال هیچ دلیلى بر مدّعاى خود ارائه نداده‏اند. همین‏گونه اختلاف در مورد برخى دیگر از کتب عهد عتیق وجود دارد. با توجه به این‏که مصنّف واقعى این کتب معلوم نیست، اعتبار آنها مخدوش مى‏شود.
کتاب سموئیل نمى‏تواند از سموئیل نبى باشد؛ زیرا در سراسر این کتاب حتى یک مورد هم نمى‏توان یافت که از سموئیل به صورت متکلّم تعبیر شده باشد بلکه در همه جا به صورت غایب و گزارش‏گونه از سموئیل و حوادثى که بر او گذشته است سخن گفته شده است؛ مثلاً:
«سموئیل هرچند بچّه‏اى بیش نبود ولى جلیقه مخصوص کاهنان را مى‏پوشید و خداوند را خدمت مى‏نمود.»31
«سموئیل تا پایان عمرش رهبر بنى اسرائیل باقى ماند. او هر سال به بیت‏ئیل، جلجال و مصفه مى‏رفت و در آنجا به شکایات مردم رسیدگى مى‏کرد بعد به خانه خود در ادامه برمى‏گشت و در آنجا نیز به حلّ مشکلات بنى‏اسرائیل مى‏پرداخت، سموئیل در ادامه یک قربانگاه براى خداوند بنا کرد.»32
انتساب کتاب نحمیا به وى نیز معلوم نیست بلکه از برخى قرائن فهمیده مى‏شود که از او نیست؛ زیرا اوّلاً آنجا که از نحمیا نام مى‏برد به گونه‏اى است که گویا فردى است غیر از نویسنده کتاب، به عنوان نمونه:
«نحمیاى حاکم، اولین کسى بود که این پیمان را امضا کرد و بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند.»33
«نگهبانان خانه خدا که از انبارهاى کنار دروازه خانه خدا محافظت مى‏کردند عبارت بودند از... اینها کسانى بودند که در زمان یویاقیم، نحمیاى حاکم، عزراى معلّم و کاهن انجام وظیفه مى‏کردند.»34
ثانیا در جایى از این کتاب از داریوش، پادشاه پارس نام مى‏برد. در حالى که این پادشاه حدود صد سال پس از وفات نحمیا پادشاهى مى‏کرده است.35
از این گذشته نحمیا از انبیا نبوده است بدین جهت به فرض این‏که صحّت انتساب این کتاب به وى مورد پذیرش قرار گیرد باز دلیلى بر اعتبار آن نیست.
کتاب «امثال سلیمان» نمى‏تواند از حضرت سلیمان باشد؛ زیرا در برخى از این امثال به صراحت نام افراد دیگر مطرح شده است؛ مثلاً در مَثَل 30 اینگونه آمده است: «اینها سخنان برگزیده آگور، پسر یاقه است خطاب به اینى‏ئیل و اوکال» و یا در مَثَل 31 آمده است: «اینها سخنان گزیده‏اى است که مادر لموئیل پادشاه به او تعلیم داد...»
اگر هم فرض کنیم که بخشهایى از این کتاب از حضرت سلیمان است باز دلیلى نداریم که به دست او و یا در عهد او جمع‏آورى شده باشد بلکه قرائنى در دست است که پس از او جمع‏آورى شده است؛ مثلاً در مَثَل 25 اینگونه آمده است: «مَثَلهاى دیگرى از سلیمان که مردان، حزقیا، پادشاه یهودا، آنها را به رشته تحریر در آورده‏اند.»
کتاب «مزامیر» یا زبور نمى‏تواند تماما از حضرت داوود باشد. به همین جهت برخى از این مزامیر صد و پنجاه‏گانه را به حضرت موسى و برخى از آنها را به حضرت سلیمان و برخى از آنها را به افراد دیگرى نسبت داده‏اند. مضامین برخى از این مزامیر به گونه‏اى است که نمى‏تواند از حضرت داوود باشد.36
کتاب جامعه و غزل غزلها که منسوب به حضرت سلیمان است، از جهت محتوا به گونه‏اى است که به هیچ وجه نمى‏توان آنها را از حضرت سلیمان دانست. کتاب جامعه سراسر از پوچى و بیهودگى و شک و یأس سخن مى‏گوید و کتاب غزل غزلها، سراسر ترانه‏هاى عشقى و جنسى است و تعبیرات آنها به قدرى جلف و مستهجن است که نمى‏توان آنها را به یک فرد متدین و مؤدّبى نسبت داد چه رسد به حضرت سلیمان.
کتاب ایّوب یقینا از حضرت ایّوب نیست؛ زیرا لحن سخن در این کتاب در مورد ایّوب به گونه‏اى است که گویا در مورد فرد غایب سخن مى‏گوید در آغاز این کتاب آمده است:
«در سرزمین عوص مردى زندگى مى‏کرد به نام ایّوب. او مردى بود درستکار و خداترس که از گناه دورى مى‏ورزید...»
و در پایان این چنین آمده است:
«...پس از آن ایّوب صد و چهل سال دیگر عمر کرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم دید او سرانجام پس از یک زندگانى طولانى در حالى که پیر و سالخورده شده بود وفات یافت.»
بنابراین، مسلّما مصنّف این کتاب فردى است غیر از ایّوب. حال آن مرد کیست؟ معلوم نیست. و آنچه گفته‏اند علاوه بر این‏که حاکى از اختلاف نظر است دلیلى بر آن وجود ندارد.
کتاب اشعیاى نبى آن‏چنان که از مضامین آن پیداست از مصنّفات اشعیا نیست بلکه نقل قولهایى از او است. در آغاز این کتاب آمده است:
«این کتاب شامل پیامهایى است که خدا در دوران سلطنت عزیا و یوتام و آماز و حِزقیا، پادشاهان سرزمین یهودا در عالم رؤیا به اشعیا پسر آموص داد.»
و در آغاز باب دوم این چنین آمده است: «پیغام دیگرى که در باره سرزمین یهودا و شهر اورشلیم از جانب خداوند به اشعیا پسر آموص رسید...» و در باب سى و هفتم آمده است: «اشعیاى نبى براى حزقیاى پادشاه این پیغام را فرستاد.»37
کتاب دانیال و کتاب هوشع و کتاب یونس متعلق به خود این پیامبران نیست؛ زیرا در همه این کتب از آنها به صورت غایب تعبیر مى‏شود و گویا گزارشى است از حوادث و جریاناتى که بر آنها گذشته است. ناقل یا ناقلان آنها نیز به صورت قطعى روشن نیست.
د) وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافى و نیز نسبتهاى ناروا به پیامبران و اولیاى الهى، خود بهترین دلیل بر بى‏اعتبارى این کتب (کتب عهد عتیق اعم از تورات و غیر آن) و وحیانى و الهامى نبودن آنها و یا حدّ اقل راه یافتن تحریفات فراوان در آنها است.
به عنوان نمونه به پاره‏اى از این موارد اشاره مى‏کنیم:
در تورات [داستان آدم و حوا] به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانى بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علم‏آموزى و آگاهى بشر و بدخواهى او براى انسان مى‏دهد، علاوه بر این یک دیدگاه منفى از جنس زن ارائه مى‏دهد.38
همچنین در تورات به حضرت نوح نسبت شرابخوارى فراوان و مستى و برهنگى مى‏دهد.39 و یا به حضرت ابراهیم نسبت نارواى ازدواج با خواهر ناتنى خود (یعنى ساره) را مى‏دهد40 در حالى که در تورات آمده است که خواهر ناتنى از محارم است و ازدواج با او حرام است.41
در تورات داستان کشتى‏گرفتن یعقوب با خدا مطرح شده است.42 و حضرت هارون برادر حضرت موسى به عنوان عامل گوساله‏پرستى قوم بنى‏اسرائیل معرفى شده است.43
تورات، حضرت یعقوب را حیله‏گر، دروغگو و خیانتگر معرّفى کرده است. از این گذشته اینگونه وانمود کرده است که مى‏توان از راه حیله و دروغ منصب بزرگ نبوّت را براى خود و فرزندان خود به دست آورد.4445
در تورات به حضرت لوط پیامبر هم نسبت شرابخوارى و هم نسبت هم بسترشدن با دو دختر خود را مى‏دهد46 در تورات آمده است که یهودا فرزند یعقوب با عروس خود (زن پسر خود) «ثامار» زنا کرد و ثامار از این راه حامله شد و دو قلو زایید به نام فارص و زارَح47 در حالى که در انجیل متّى به صراحتآمده است که حضرت عیسى مسیح و داوود و سلیمان از نسل فارص هستند.48آیا مى‏توان باور کرد که این پیامبران فرزندان زنا زاده‏اند آنهم زناى با محارم؟!49
در تورات برخى از مجازاتهایى که براى بعضى از گناهان منظور شده است بسیار خشونت‏آمیز، غیر انسانى و غیر معقول است.50
در عهد عتیق آمده است که حضرت داوود دلباخته زنِ اوریا (مجاهد مؤمن) مى‏شود و با او زنا مى‏کند و زن از این راه حامله مى‏شود. داوود براى این‏که شوهر او یعنى اوریا را به اشتباه بیندازد دست به حیله‏اى مى‏زند که موفّقیت‏آمیز نیست تا این‏که بناچار با حیله‏اى اوریا را از بین مى‏برد و همسر او را به زنى مى‏گیرد. و حضرت سلیمان فرزند چنین زنى است!51
عهد عتیق به حضرت سلیمان نسبت دلدادگى مفرط به زنان و شهوت‏پرستى و ازدواج با زنان کافر و بت‏پرست و از آن بدتر بت‏پرستى و کفر و ترویج و اشاعه آن را داده است.52 عجیب این است که اهل کتاب معتقدند که حضرت سلیمان با حالت کفر و بت‏پرستى، بدون این‏که موفق به توبه شود از دنیا رفته است!
در عهد عتیق آمده است که خداوند به یوشع نبى امر کرد که با زن فاحشه‏اى ازدواج کند تا از مردان دیگر نیز براى او فرزند بیاورد.53
در عهد عتیق به حضرت طالوت نسبت سرپیچى از فرمان خدا و حاکم‏شدن روح پلید در وجود او، حسادت‏ورزیدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهایت عزل شدن از مقام خود از سوى خدا داده شده است.54
کتاب جامعه و کتاب غزل غزلهاى حضرت سلیمان همانگونه که قبلاً اشاره شد از جهت محتوا به قدرى زشت و مستهجن و غیر معقول است که به هیچ وجه نمى‏توان آنها را به عنوان کتب وحیانى و یا الهامى پذیرفت.55
ه) وجود تناقضات و ناسازگاریها و با اشتباهات روشن در عهد عتیق دلیل دیگرى بر بى‏اعتبارى آن و یا حدّاقل راه‏یافتن تحریفات فراوان در آن است.
اینک به پاره‏اى از این موارد اشاره مى‏کنیم:
در تورات مدت اقامت بنى‏اسرائیل در مصر چهارصد و سى سال دانسته شده است56 در حالى که در جاى دیگر این مدّت، چهارصد سال بیان شده است57
همین ناسازگارى در عهد جدید نیز مشاهده مى‏شود؛ زیرا در کتاب اعمال رسولان مدت اقامت بنى‏اسرائیل چهارصد سال آمده است58 در حالى که دررساله پُولُس به عَلاطیان مدت، چهارصدوسى سال بیان شده است59 جالباین است که بدانیم به نظر بسیارى از مورّخان حتى مورّخان اهل کتاب هیچ یک از این دو نظر صحیح نیست. قول صحیح این است که مدت اقامت بنى‏اسرائیل در مصر حدود دویست و پانزده سال بوده است.60
مضامین باب دوم از کتاب عزرا با مضامین باب هفتم از کتاب نحمیا در رهبران یهودى و نام طوایف و تعداد یهودیانى که در بابل اسیر بودند و به دستور کوروش به اورشلیم بازگشتند اختلاف فاحشى دارند. جالبتر این‏که هر دو کتاب در جمع‏بندى (شمارش کل نفرات) دچار اشتباه فاحش شده‏اند؛ زیرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل کتاب عزرا 29818 نفر و بر اساس کتاب نحمیا 31089 نفر مى‏شود در حالى که هر دو کتاب حاصل جمع نفرات را 42360 نفر اعلام مى‏دارند.
در کتاب اول پادشاهان آمده است:
«در سوّمین سال سلطنت آسا - پادشا یهودا - «بعشا» بر اسرائیل پادشاه شد و بیست و چهار سال در ترصه سلطنت کرد.»61
امّا در کتاب دوم تواریخ آمده است:
«در سال سى و ششم سلطنت آسا، «بعشا» پادشاه اسرائیل به یهودا لشکر کشید...»62
اختلاف میان این دو کتاب آشکار است؛ زیرا بر حسب آنچه در کتاب اوّل پادشاهان آمده است بعشا حدود ده سال قبل از سال سى و ششم سلطنت آسا، سلطنتش پایان یافته بود چگونه ممکن است در این زمان به یهودا لشکر کشى نماید؟!
در کتاب دوّم سموئیل آمده است:
«بار دیگر خشم خداوند بر قوم اسرائیل شعله‏ور شد. پس او براى تنبیه ایشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائیل و یهودا را سرشمارى کند. داوود به یوآب - فرمانده سپاه خود - گفت: «از مردان جنگى سراسر کشور سرشمارى به عمل آورد...»63
امّا در کتاب اول تواریخ در همین مورد آمده است:
«شیطان خواست اسرائیل را دچار مصیبت نماید. پس داوود را اغوا کرد تا اسرائیل را سرشمارى کند. داوود به یوآب و سایر رهبران اسرائیل چنین دستور داد: به اسرائیل بروید و مردان جنگى را سرشمارى کنید...»64
همانگونه که ملاحظه گردید، در کتاب سموئیل سرشمارى را از جانب خدا و به دستور او مى‏داند اما در کتاب تواریخ، این کار را از جانب شیطان و به اغواى او مى‏داند.
در کتاب تورات آمده است:
«شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نباید وارد جماعت خداوند شوند.»65
این حکم علاوه بر این‏که غیر معقول جلوه مى‏کند، مستلزم این است که (نعوذ بالله) حضرت داوود و پدران او تا فارص داخل جماعت خدا نباشند؛ زیرا بنا به تصریح انجیل متّى داوود نسل دهم فارص مى‏باشد66 و فارص براساس گفته تورات حرامزاده است.67 از این گذشته لازم مى‏آید که (نعوذبالله)حضرت سلیمان و حضرت عیسى مسیح فرزندان حرامزاده باشند؛ زیرا به گفته انجیل، حضرت سلیمان و عیسى از نسل داوود بوده‏اند68 علاوه بر اینلازم مى‏آید که حضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت خدا نباشند؛ زیرا به گفته تورات حضرت ابراهیم با خواهر ناتنى خود (ساره) ازدواج کرده است و از این راه آن پیامبران بدنیا آمده‏اند.69 و درتورات آمده است که خواهر ناتنى از محارم است.70 از این گذشته لازم مى‏آیدکه حضرت موسى و هارون داخل در جماعت خدا نباشند زیرا به گفته تورات پدر این دو (عمران) با عمّه خود ازدواج کرده و صاحب این دو فرزند شده است.71 با آن که در تورات آمده است که عمّه از محارم و ازدواج با او حراماست.72 بنابراین، طبق گفته تورات بسیارى از پیامبران بزرگ (العیاذ باللّه) یاحرامزاده‏اند و یا فرزندان حرامزاده و داخل در جماعت خدا نمى‏باشند.
از مجموع آنچه در این نوشتار آمده است مى‏توان به خوبى دریافت عهد عتیق از کتاب مقدس که هم مورد پذیرش مسیحیان است و هم یهودیان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحکام در دلالت و محتوا، مخدوش و غیر قابل اعتماد است و از این نظر به هیچ وجه قابل مقایسه با کتاب آسمانى مسلمانان یعنى قرآن کریم نیست.

__________________________________
پی نوشت :
1 - فهرست این مجموعه به قرار زیر است:
1- سِفْر پیدایش 2- سِفْر خروج 3- سفر لاویان 4- سفر اعداد 5- سفر تثنیه 6- صحیفه یوشع 7-
سفر داوران 8- کتاب روت 9- کتاب اول سموئیل نبى 10- کتاب دوم سموئیل نبى 11- کتاب اول پادشاهان 12- کتاب دوم پادشاهان 13- کتاب اول تواریخ ایّام 14- کتاب دوّم تواریخ ایّام 15- کتاب عَزرا 16- کتاب نحمیا 17- کتاب اِسْتر 18- کتاب ایّوب 19- کتاب مزامیر زبور داوود 20- کتاب امثال سلیمان 21- کتاب جامعه سلیمان 22- کتاب غزل غزلهاى سلیمان 23- کتاب اشعیا 24- کتاب ارمیا 25- کتاب مراثى ارمیا 26- کتاب حِزقیال 27- کتاب دانیال 28- کتاب هوشع 29- کتاب یوئیل 30- کتاب عاموس 31- کتاب عوبدیا 32- کتاب یونس 33- کتاب میکاه 34- کتاب ناحوم 35- کتاب حَبَقّوق 36- کتاب صفنیا 37- کتاب حجّى 38- کتاب زکرّیا 39- کتاب ملاکى.
2 - سِفْر تثنیه، باب 31، آیه 9-12.
3 - همان، آیه 24-29.
4 - توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و
مذاهب، قم، چاپ اول، 1377ش.، ص32.
5 - همان، ص33.
6 - سفر اعداد، باب 3، آیه 43.
7 - سفر اعداد، باب 5.
8 - همان، باب 6.
9 - سفر خروج، باب 2.
10 - سفر تثنیه، باب 34.
11 - کتاب دوّم تواریخ، باب 34. و نیز کتاب دوم پادشاهان، باب 22.
12 - نویسنده این کتاب یک مسیحى بود که به دین اسلام مشرف شد.
13 - محمد صادق فخر الاسلام، انیس الأعلام فى نصرة الاسلام، ج1، چاپ اول، رمضان
1315ق.1898م.، ص283-284.
14 - کتاب دوم تواریخ ایّام، باب 36، آیه 16-20.
15 - سفر پیدایش، باب 46، آیه 21.
16 - باب 7، آیه 6.
17 -باب 8، آیه 1.
18 - سفر خروج، باب 20، آیه 5 و 6.
19 - باب 18، آیه 19-21.
20 - قرآن در موارد متعددى مى‏فرماید: «لاتزر وازرةٌ وزر اُخرى».
21 - باب 36، آیه 31-39.
22 - سفر اعداد، باب 32، آیه 41.
23 - کتاب داوران از باب 1 الى 10 مطالعه شود.
24 - سفر تثنیه، باب 2، آیه 12.
25 - سفر اعداد، باب 21، آیه 1-3 و سفر خروج باب 16، آیه 35.
26 - سفر تثنیه، باب 34، آیه 5-12.
27 - باب 24، آیه 29-31.
28 - همان، آیه 14، در همین رابطه مى‏توان به باب 4 آیه 9 و باب 5 آیه 9 و باب 8 آیه 28-29 و
باب 10 آیه 13-14 و باب 13، آیه 13 و باب 15، آیه 63 و باب 16، آیه 10 مراجعه کرد.
29 - یوشع، باب 10، آیه 13.
30 - باب 1، آیه 17-18.
31 - باب 2، آیه 18.
32 - باب 7، آیه 13-17.
33 - باب 10، آیه 1.
34 - باب 12، آیه 25-26.
35 - به باب 12 آیه 22 رجوع شود.
36 - مانند مزمور، 88 و 89.
37 - آیه 21.
38 - آنگاه خداوند از خاک زمین آدم را سرشت پس از آن خداوند در سرزمین عدن، واقع در
شرق، باغى بوجود آورد و آدمى را که آفریده بود در آن باغ گذاشت... خداوند به او گفت: از همه میوه‏هاى درختان باغ بخور بجز میوه «درخت شناخت نیک و بد» زیرا اگر از میوه آن بخورى، مطمئن باش خواهى مُرد... آنگاه خداوند آدم را به خواب عمیقى فرو برد و یکى از دنده‏هایش را برداشت و جاى آن را با گوشت پر کرد و از آن دنده، زنى سرشت... مار از همه حیواناتى که خداوند به وجود آورده بود زیرکتر بود. روزى مار نزد زن آمده به او گفت: آیا حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوه تمام درختان باغ منع کرده است؟ زن در جواب گفت: ما اجازه داریم از میوه همه درختان بخوریم بجز میوه درختى که وسط باغ است. خدا امر فرموده است که از میوه آن درخت نخوریم و حتى آن را لمس نکنیم وگرنه مى‏میریم. مار گفت: مطمئن باش نخواهید مرد بلکه خدا خوب مى‏داند زمانى که از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز مى‏شود و مانند خدا مى‏شوید و مى‏توانید خوب را از بد تشخیص دهید. آن درخت در نظر زن زیبا آمد و با خود اندیشید: میوه آن درخت دلپذیر مى‏تواند خوش طعم باشد و به من دانایى ببخشد. پس از میوه درخت چید و خورد و به شوهرش هم داد و او نیز خورد. آنگاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگى خود آگاه شدند... عصر همان روز آدم و زنش صداى خداوند را که در باغ راه مى‏رفت شنیدند و خود را در لابلاى درختان پنهان کردند. خداوند آدم را ندا داد: «اى آدم کجا هستى؟ آدم جواب داد: صداى تو را در باغ شنیدم و ترسیدم زیرا برهنه بودم پس خود را پنهان کردم». سپس خداوند فرمود: حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را مى‏شناسد نباید گذاشت از میوه «درخت حیات» نیز بخورد و تا ابد زنده بماند. پس خداوند او را از باغ عدن بیرون راند سفر پیدایش، باب 2 و 3.
39 - نوح به کشاورزى مشغول شد و تاکستانى غرس نمود. روزى که شراب زیاد نوشیده بود، در
حالت مستى در خیمه‏اش برهنه خوابید. حام، پدر کنعان، برهنگى پدر خود را دید و بیرون رفته به دو برادرش خبر داد. سام و یاثف با شنیدن این خبر ردایى روى شانه‏هاى خود انداخته، عقب عقب به طرف پدرشان رفتند تا برهنگى او را نبینند سپس او را با آن ردا پوشاندند. وقتى نوح به حال عادى برگشت و فهمید که حام چه کرده است گفت: کنعان ملعون باد سفر پیدایش، باب 19، آیه 20-25.
40 - ابراهیم ابراهیم با خواهر ناتنى خود ساراى و ناحور با برادرزاده‏اش ملکه ازدواج کردند
(همان، باب 11، آیه 29).
41 - با خواهر تنى یا خواهر ناتنى خود، چه دختر پدرت باشد و چه دختر مادرت، چه در همان
خانه به دنیا آمده باشد و چه در جاى دیگر همبستر نشو سفر لاویان، باب 18، آیه 9.
42 - شبانگاه یعقوب برخاست و دو همسر و کنیزان و یازده فرزند و تمام اموال خود را برداشته، به
کنار رود اردن آمد و آنها را از گذرگاه یبوق به آن طرف رود فرستاد و خود در همانجا تنها ماند. سپس مردى به سراغ او آمد تا سپیده صبح با او کشتى گرفت. وقتى آن مرد دید که نمى‏تواند بر یعقوب غالب شود بر بالاى ران او ضربه‏اى زدو پاى یعقوب صدمه دید. سپس آن شخص گفت: «بگذار بروم چون سپیده دمیده است». اما یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهى نمى‏گذارم از اینجا بروى». آن مرد پرسید: «نام تو چیست؟» جواب داد: «یعقوب». به او گفت: «پس از این نام تو دیگر یعقوب نخواهد بود». بلکه اسرائیل خواهد بود. زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شده‏اى. یعقوب از او پرسید: «نام تو چیست؟» آن شخص گفت: چرا نام مرا مى‏پرسى؟ آنگاه یعقوب را در آنجا برکت داد. یعقوب گفت: «در اینجا من خدا را روبرو دیده‏ام و با این وجود هنوز زنده هستم». پس آن مکان را فنى‏ئیل یعنى چهره خدا نامید (سفر پیدایش، باب 32، آیه 22-31).
43 - وقتى بازگشت موسى از کوه سینا طول کشید مردم نزد هارون جمع شده، گفتند: «برخیز و
براى ما خدایى بساز تا ما را هدایت کند، چون نمى‏دانیم بر سر موسى که ما را از مصر بیرون آورد چه آمده است». هارون گفت: «گوشواره‏هاى طلا را که در گوشهاى زنان و دختران و پسران شماست، پیش من بیاورید». بنابراین قوم، گوشواره‏هاى طلاى خود را به هارون دادند. هارون نیز گوشواره‏هاى طلا را گرفت و آنها را ذوب کرده در قالبى که ساخته بود، ریخت و مجسمه‏اى به شکل گوساله ساخت. قوم اسرائیل وقتى گوساله را دیدند فریاد برآوردند: «اى بنى اسرائیل، این همان خدایى است که شما را از مصر بیرون آورد». هارون با دیدن این صحنه یک قربانگاه نیز جلوى آن گوساله ساخت و گفت: «فردا براى خداوند جشن مى‏گیریم». روز بعد، صبح زود وقتى مردم برخاستند، پیش آن گوساله قربانى‏هاى سوختنى و قربانى‏هاى سلامتى تقدیم نمودند. آنگاه نشستند، خوردند و نوشیدند و دست به کارهاى شرم‏آور زدند... آنگاه موسى به هارون گفت: «این قوم به تو چه بدى کرده بودند که ایشان را به چنین گناه بزرگى آلوده ساختى؟» سفر خروج، باب 32.
44 - روزى یعقوب مشغول آش پختن بود که عیسو برادر دوقلوى او که زودتر از او بدنیا آمده
بود خسته و گرسنه از شکار برگشت. عیسو گفت: «برادر! از شدت گرسنگى رمقى در من نمانده است کمى از آن آش سرخ به من بده». یعقوب جواب داد: «بشرط آنکه در عوض آن، حق نخست‏زادگى خود را به من بفروشى». عیسو گفت: «من از گرسنگى مى‏میرم، حق نخست‏زادگى چه سودى برایم دارد؟» اما یعقوب گفت: «قسم بخور که بعد از این، حق نخست‏زادگى تو از آن من خواهد بود». عیسو قسم خورد و به این ترتیب حق نخست‏زادگى خود را به برادر کوچکترش یعقوب فروخت. سپس یعقوب آش عدس را با نان به عیسو داد. او خورد و برخاست و رفت. این چنین عیسو، نخست‏زادگى خود را بى‏ارزش شمرد سفر پیدایش، باب 25، آیه 19-34.
45 ـ اسحاق پیر شده و چشمانش تارگشته بود. روزى او پسر بزرگ خود عیسو را خواند و به وى گفت: «پسرم! من دیگر پیر شده‏ام و پایان زندگیم فرا رسیده است. پس تیر و کمان خود را بردار و به صحرا برو و شکارى کن و از آن، خوراکى مطابق میلم آماده ساز تا بخورم و پیش از مرگم تو را برکت دهم». اما ربکا مادر عیسو و یعقوب سخنان آنها را شنید. وقتى عیسو براى شکار به صحرا رفت، ربکا (که بر خلاف اسحاق طرفدار یعقوب بود) یعقوب را نزد خود خوانده گفت: «شنیدم که پدرت به عیسو چنین مى‏گفت: حال اى پسرم هرچه به تو مى‏گویم انجام بده. نزد گله برو و دو بزغاله خوب جدا کن و نزد من بیاور تا من از گوشت آنها غذایى را که پدرت دوست مى‏دارد برایش تهیه کنم. بعد تو آن را نزد پدرت ببر تا بخورد و قبل از مرگش تو را برکت دهد». یعقوب جواب داد: «عیسو مردى است پر مو، ولى بدن من مو ندارد. اگر پدرم به من دست بزند و بفهمد که من عیسو نیستم چه؟ آنگاه او پى خواهد برد که من خواستم او را فریب دهم و بجاى برکت مرا لعنت مى‏کند!» ربکا گفت: «پسرم! لعنت او بر من باشد، تو فقط آنچه را که من به تو مى‏گویم انجام بده. برو و بزغاله‏ها را بیاور». یعقوب دستور مادرش را اطاعت کرد و بزغاله‏ها را آورد و ربکا خوراکى را که اسحاق دوست مى‏داشت، تهیه کرد. آنگاه بهترین لباس عیسو را که در خانه بود به یعقوب داد تا بر تن کند. سپس پوست بزغاله را بر دستها و گردن او بست. و غذاى خوش طعمى را که درست کرده بود همراه با نانى که پخته بود به دست یعقوب داد. یعقوب آن غذا را نزد پدرش برد و گفت: «پدرم!» اسحاق جواب داد: «بلى، کیستى؟» یعقوب گفت: «من عیسو پسر بزرگ تو هستم. همانطور که گفتى به شکار رفتم و غذایى را که دوست مى‏دارى برایت پختم، بنشین، آن را بخور و مرا برکت ده». اسحاق پرسید: «پسرم چطور توانستى به این زودى شکارى پیدا کنى؟» یعقوب جواب داد: «خداوند، فداى تو آن را سر راه من قرار داد». اسحاق گفت: «نزدیک بیا تا تو را لمس کنم و مطمئن شوم که واقعا عیسو هستى». یعقوب نزد پدرش رفت و پدرش بر دستها و گردن او دست کشید و گفت: «صدا، صداى یعقوب است ولى دستها، دستهاى عیسو!» اسحاق او را نشناخت. پرسید: «آیا تو واقعا عیسو هستى؟» یعقوب جواد داد: «بلى، پدر». اسحاق گفت: «پس غذا را بیاور تا بخورم و بعد تو را برکت دهم». یعقوب غذا را پیش او گذاشت و اسحاق آنرا خورد و شرابى را هم که یعقوب برایش آورده بود نوشید. بعد گفت: «پسرم نزدیک بیا و مرا ببوس». یعقوب جلو رفت و صورتش را بوسید. وقتى اسحاق لباسهاى او را بویید به او برکت داد در اینجا تورات به شرح برکت دادن یعقوب و نیز ورود عیسو به اتاق پس از خروج یعقوب از آن و اظهار ناراحتى شدید اسحاق و عیسو از فریبى که یعقوب داده بود مى‏پردازد عیسو گفت: «بى‏دلیل نیست که او را یعقوب (حیله‏گر) نامیده‏اند. زیرا دو بار مرا فریب داده است. اول حق نخست زادگى مرا گرفت و حالا هم برکت مرا!» (سفر پیدایش، باب 27).
46 - اما لوط ترسید در صاغر بماند. پس آنجا را ترک نموده، با دو دختر خود به کوهستان رفت و
در غارى ساکن شد. روزى دختر بزرگ لوط به خواهرش گفت: «در تمامى این ناحیه مردى یافت نمى‏شود تا با ما ازدواج کند. پدر ما هم به زودى پیر خواهد شد و دیگر نخواهد توانست نسلى از خود باقى گذارد. پس بیا به او شراب بنوشانیم و با وى همبستر شویم و به این طریق نسل پدرمان را حفظ کنیم». پس همان شب او را مست کردند و دختر بزرگتر با پدرش همبستر شد. اما لوط از خوابیدن و برخاستن دخترش آگاه نشد. صبح روز بعد، دختر بزرگتر به خواهر کوچک خود گفت: «من دیشب با پدرم همبستر شدم. بیا تا امشب هم دوباره به او شراب بنوشانیم و این دفعه تو برو و با او همبستر شو تا بدین وسیله نسلى از پدرمان نگهداریم». پس آن شب دوباره او را مست کردند و دختر کوچکتر با او همبستر شد این بار هم لوط مثل دفعه پیش چیزى نفهمید. بدین طریق آن دو دختر از پدر خود حامله شدند دختر بزرگتر پسرى زایید و او را موآب نامید. دختر کوچکتر نیز پسرى زایید و نام او را بن عمّى گذاشت. سفر پیدایش، باب 19، آیه 30-38.
47 - همان، باب 38، آیه 15-30.
48 - انجیل متّى، باب 1.
49 - تورات عروس را از محارم بحساب آورده و نزدیکى با او را حرام مى‏داند. سفر لاویان،
باب 18، آیه 15.
50 - اگر نزدیکترین خویشاوند یا صمیمى‏ترین دوست شما حتى برادر، پسر، دختر و یا همسرتان
در گوش شما نجوا کنند که بیا برویم و این خدایان بیگانه را بپرستیم راضى نشوید و به او گوش ندهید، پیشنهاد ناپسندش را برملا سازید و بر او رحم نکنید، او را بکشید دست خودتان باید اولین دستى باشد که او را سنگسار مى‏کند و بعد دستهاى تمامى قوم اسرائیل. او را سنگسار کنید تا بمیرد... هرگاه بشنوید در یکى از شهرهاى اسرائیل خدایان بیگانه همشهریان خود را گمراه کرده‏اند، اوّل حقایق را بررسى کنید اگر دیدید حقیقت دارد... باید بیدرنگ شهر و کلیه ساکنانش را کاملاً نابود کنید و گله‏هایشان را نیز از بین ببرید. سپس باید تمام غنایم را در میدان شهر انباشته، بسوزانید. پس از آن، تمام شهر را به عنوان قربانى سوختنى براى خداوند، خدایتان به آتش بکشید. آن شهر براى همیشه باید ویرانه بماند و نباید هرگز دوباره آباد گردد... سفر تثنیه، باب 13، آیه 12-18 و نیز در همین رابطه مى‏توان به سفر اعداد، باب 19، و سفر لاویان، باب 15 مراجعه کرد.
51 - بهار سال بعد داوود قشون اسرائیل را به فرماندهى یوآب به جنگ عمونیها فرستاد... اما
داوود در اورشلیم ماند. یک روز هنگام عصر داوود از خواب برخاست و براى هواخورى به پشت‏بام کاخ سلطنتى رفت. وقتى در آنجا قدم مى‏زد چشمش به زنى زیبا افتاد که مشغول حمام کردن بود. داوود یک نفر را فرستاد بپرسد آن زن کیست. معلوم شد اسمش بتشبع دختر الیعام و زن اوریاى حیتى است. پس داوود چند نفر را فرستاد تا او را بیاورند. وقتى بتشبع نزد او آمد داوود با او همبستر شد. سپس بتشبع خود را با آب طاهر ساخته به خانه برگشت. وقتى بتشبع فهمید که حامله است پیغام فرستاد و این موضوع را به داوود خبر داد. پس داوود براى یوآب این پیغام را فرستاد: اوریاى حیتى را نزد من بفرست. وقتى اوریا آمد داوود از او سلامتى یوآب و سربازان و اوضاع جنگ را پرسید. سپس به او گفت: «حال به خانه برو و استراحت کن». بعد از رفتن اوریا، داوود هدایایى نیز به خانه او فرستاد، اما اوریا به خانه خود نرفت و شب را کنار دروازه کاخ، پیش محافظین پادشاه بسر برد. وقتى داوود این را شنید اوریا را احضار کرد و پرسید چه شده است؟ چرا پس از این همه دورى از خانه، دیشب به خانه نرفتى؟ اوریا گفت: «صندوق عهد خداوند و سپاه اسرائیل و یهودا و فرمانده من یوآب و افسرانش در صحرا اردو زده‏اند، آیا رواست که من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان شما قسم که این کار را نخواهم کرد». داوود او را براى صرف شام نگهداشت و او را مست کرد، با این حال اوریا آن شب نیز به خانه‏اش نرفت بلکه دوباره کنار دروازه کاخ خوابید.
بالاخره صبح روز بعد، داود نامه‏اى براى یوآب نوشت و آن را به وسیله اوریا برایش فرستاد. در نامه به یوآب دستور داده بود که وقتى جنگ شدّت مى‏گیرد، اوریا را در خطّ مقدم جبهه قرار بدهد و او را تنها بگذارد تا کشته شود. پس وقتى یوآب در حال محاصره شهر دشمن بود، اوریا را به جایى فرستاد که مى‏دانست سربازان قوّى دشمن در آنجا مى‏جنگند... در نتیجه ارویا و چند سرباز دیگر اسرائیلى کشته شدند. پس آن قاصد قاصد یوآب به اورشلیم رفت و به داوود گزارش داده، گفت... چند نفر از سربازان ما کشته شدند که اوریاى حیتى هم در بین ایشان بود. داوود گفت: «بسیار خوب، به یوآب بگو که ناراحت نباشد... و به او بگو که از کارش راضى‏ام».
وقتى بتشبع شنید شوهرش مرده است عزادار شد. بعد از تمام شدن ایام سوگوارى، داوود بتشبع را به کاخ سلطنتى آورد و او نیز یکى از زنان داوود شده بود. از او پسرى بدنیا آورد. اما کارى که داوود کرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد (دوّم سموئیل، باب 11 و در باب 12 آمده است: بتشبع بار دیگر از داوود حامله شد پسرى زایید و اسم او را سلیمان گذاشت).
52 - سلیمان پادشاه، به غیر از دختر فرعون، دل به زنان دیگر نیز بست. او برخلاف دستور
خداوند، زنانى از سرزمین اقوام بت‏پرست مانند مرآب، عمون، ادوم، صیدون و حیت به همسرى گرفت. خداوند قوم خود را سخت برحذر داشته و فرموده بود که با این اقوام بت‏پرست هرگز وصلت نکنند تا مبادا آنها قوم اسرائیل را به بت‏پرستى بکشانند. سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز براى خود گرفت. این زنها به تدریج سلیمان را از خدا دور کردند. به طورى که او وقتى به سن پیرى رسید به جاى اینکه مانند پدرش داوود با تمام جان و دل خود از خداوند، خدایش پیروى کند به پرستش بتها روى آورد. سلیمان، عشتاروت الهه صیدونى‏ها و ملکوم (بت نفرت‏انگیز عمونى‏ها) را پرستش مى‏کرد. او به خداوند گناه ورزید حتى روى کوهى که در شرق اورشلیم است. دو بتخانه براى کوش (بت نفرت‏انگیز موآب) و مولک (بت نفرت‏انگیز) عمون ساخت. سلیمان براى هر یک از این زنان بیگانه نیز بتخانه جداگانه ساخت تا آنها براى بتهاى خود بخور بسوزانند و قربانى کنند. هرچند خداوند دوبار بر سلیمان ظاهر شده و او را از پرستش بتها منع کرده بود ولى او از امر خداوند سرپیچى کرد و از او برگشت. پس خداوند بر سلیمان خشمگین شد (اوّل پادشاهان، باب 11).
53 - اولین پیامى که خداوند به یوشع داد این بود: «برو و با زنى فاحشه ازدواج کن تا آن زن از
مردانى دیگر بچه‏هایى براى تو بزاید». هوشع، باب 1، آیه 2-4.
28 - اول سموئیل، باب 13، ایه 13 و باب 15 آیه 10-11 و 23 و باب 16 آیه 14 و باب 18 آیه
54-29 و باب 19 آیه 1.
55 ـ برخى از جملات کتاب غزل غزلهاى سلیمان چنین است: محبوبه به محبوب مى‏گوید: «مرا با
لبانت ببوس زیرا محبت تو دلپذیرتر از شراب است تو خوشبو هستى و دختران شیفته تو مى‏شوند اى سرور من مرا با خود ببر تا از اینجا دور شویم مرا به خانه خود ببر تا با هم شاد و خوش باشیم. اى دختران اورشلیم من سیاه هستم اما زیبا هستم... محبوب من که در آغوشم آرمیده رایحه‏اى چون مُر خوشبو دارد». محبوب به محبوبه مى‏گوید: «تو چه زیبایى اى محبوبه من! چشمانت از پشت روبند به زیبایى و لطافت کبوتران است گیسوان موّاج تو مانند گله بزهاست که از کوه جلعاء سرازیر مى‏شوند. دندانهاى صاف و مرتب تو به سفیدى گوسفندانى هستند که به تازگى پشمشان را چیده و آنها را شسته باشند. لبانت سرخ و دهانت زیباست گونه‏هایت از پشت روبند همانند دو نیمه انار است تعبیرات به قدرى مستهجن است که از آوردن ادامه آن عذرخواهى مى‏شود (کتاب غزل غزلهاى سلیمان، باب 1 ـ 4)
برخى از جملات کتاب جامعه که سراسر از پوچى و بى‏هدفى جهان و پدیده‏هاى آن سخن مى‏گوید چنین است: «اینها سخنان پسر داوود است که در اورشلیم سلطنت مى‏کرد و به حکیم معروف بود (منظور حضرت سلیمان است) بیهودگى است! بیهودگى است! زندگى سراسر بیهودگى است! آدمى از تمامى زحماتى که در زیر آسمان مى‏کشد چه نفعى عایدش مى‏شود؟ همه چیز خسته کننده است. آنقدر خسته کننده که زبان از وصف آن قاصر است... زیر آسمان چیز تازه‏اى وجود ندارد... هرچه را که زیر آسمان انجام مى‏شود دیده‏ام همه چیز بیهوده است! درست مانند دویدن به دنبال باد! کج را نمى‏توان راست و چیزى را که نیست نمى‏توان به شمار آورد... در صدد برآمدم فرق میان حکمت و حماقت و دانش و جهالت را بفهمم ولى دریافتم که این نیز مانند دویدن به دنبال باد، کار بیهوده‏اى است. انسان هرچه بیشتر حکمت مى‏آموزد محزونتر مى‏شود و هرچه بیشتر دانش مى‏اندوزد غمگین‏تر مى‏گردد. با خود گفتم: اکنون بیا به عیش و عشرت بپرداز و خوش باشد ولى فهمیدم که این نیز بیهودگى است. خنده و شادى، احمقانه و بى‏فایده است...باب 1 و 2
56- بنى اسرائیل مدت چهارصد و سى سال در مصر زندگى کرده بودند و در آخرین روز
چهارصد و سى‏امین سال بود که قوم خدا از سرزمین مصر بیرون آمدند. سفر خروج، باب12، آیه 40-42.
57 - هنگام غروب، ابرام ابراهیم به خواب عمیقى فرو رفت... در آن حال خداوند به ابرام فرمود:
«نسل تو مدت چهارصدسال در مملکت بیگانه‏اى بندگى خواهند کرد و مورد ظلم و ستم قرار خواهند گرفت». (سفر پیدایش باب 15 آیه 11-58).
58 - باب 7 آیه 6.
59 - باب 3 ایه 17.
60 - ر.ک. انیس الأعلام فى نصرة الاسلام ج1، پیشین، ص251.
61 - باب 15، آیه 33.
62- باب 16، آیه 1.
63 - باب 24، آیه 1-2.
64 - باب 21، آیه 1-2.
65 - سفر تثنیه باب 23، آیه 2.
66 - انجیل متّى باب 1.
67 - سفر پیدایش، باب 38.
68 - متّى باب 1.
69 - سفر پیدایش، باب 11، آیه 29.
70 - سفر لاویان، باب 18، آیه 9.
71 - سفر خروج، باب 6، آیه 20.
72 - سفر لاویان، باب 18، آیه 12.

منبع : کتاب "نقد و بررسی کتاب مقدس"

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۳
مسیحیت تبشیری

نقد و بررسى عهد عتیق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی