نقد و بررسى عهد عتیق
نقد و بررسى عهد عتیق
بررسى تورات از جهت سند
آنچه از لابلاى تورات فعلى بر مىآید این است که شریعت حضرت موسى علیهالسلام به تدریج متجاوز از چهل سال از جانب خدا بر حضرت موسى نازل شده است (از زمان گوسفندچرانى وى براى کاهن مدین در حوریب تا هنگام مرگش در زمین موآب) و حضرت موسى در آخر عمرش به نوشتن و جمعآورى این مجموعه پرداخت و پس از نوشتن همه آنها، آن را به کاهنان و بزرگان بنىاسرائیل تسلیم کرد و امر کرد که آن را در کنار تابوتِ عهد بگذارند و هر هفت سال آن را باز کنند و براى مردم بخوانند.
در تورات چنین آمده است:
«آنگاه موسى قوانین خدا را نوشت و آن را به کاهنان لاوى که صندوق عهد خداوند را حمل مىکردند و نیز به ریشسفیدان اسرائیل سپرد. او به ایشان فرمود: این قوانین را در پایان هر هفت سال یعنى در سالى که قرضها بخشیده مىشود، هنگام عید خیمهها، که تمام قوم اسرائیل در حضور خداوند در مکانى که او براى عبادت تعیین مىکند جمع مىشوند، براى آنها بخوانید...»2
«وقتى که موسى کلیّه قوانینى را که در این کتاب ثبت شده است نوشت به لاویانى که صندوق عهد خداوند را حمل مىکردند فرمود: این کتاب قانون را به عنوان هُشدارى جدّى به قوم اسرائیل، در کنار صندوق عهد خداوند، خدایتان قرار دهید چون مىدانیم این قوم چقدر یاغى و سرکشند. اگر امروز که در میان ایشان هستم نسبت به خداوند این چنین یاغى شدهاند، پس بعد از مرگ من چه خواهند کرد... مىدانم که پس از مرگ من، خود را بکلى آلوده کرده، از دستوراتى که به شما دادهام سرپیچى خواهید کرد. در روزهاى آینده مصیبت گریبانگیر شما خواهد شد؛ زیرا آنچه را که خداوند نمىپسندد همان را انجام خواهید داد و او را بسیار غضبناک خواهید کرد.»3
به هر حال اهل کتاب، تورات را مهمترین و معتبرترین بخش عهد عتیق و آن را نوشته حضرت موسى و کتب دیگر عهد عتیق را نوشته پیامبران دیگر و یا دانشمندانى از یهود مىدانند.
برخى از اشکالات در مورد تورات از جهت سندى به قرار زیر است:
1- در استناد و انتساب تورات کنونى به حضرت موسى دلیل واضح و قاطعى وجود ندارد، و ادّعاى آنها در این امر، از حدّ ظن و گمان تجاوز نمىکند، به همین خاطر برخى از علماى اهل کتاب در این استناد و انتساب صریحا اظهار شک و تردید نمودهاند. در کتاب کلام مسیحى چنین مىخوانیم:
«در قدیم مردم معتقد بودند که موسى تورات را نوشته است، امّا مطالعات جدید کتاب مقدّس نشان مىدهد که پاسخ به مسأله اصل و منشأ اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور مىشود، دشوارتر است. تورات در طول نسلها پدید آمده است. در ابتدا روایتهایى وجود داشت که قوم یهود آنها را به طور شفاهى به یکدیگر منتقل مىکردند، سپس روایات مذکور در چند مجموعه نوشته شد که برخى از آنها در باب تاریخ و برخى در باب احکام بود.سرانجام در قرن پنجم قبل از میلاد این مجموعهها در یک کتاب گرد آمد. کسانى که در این کار طولانى و پیچیده شرکت کردند بسیار بودند و نام اکثریت قاطع آنها را تاریخ فراموش کرده است. به عقیده یهودیان و مسیحیان، الهام الهى در همه مراحل تألیف تورات، همراه و پشتیبان بوده است.»4
«پنجمین بخش تورات «سفر تثنیه» است... دانشمندان معتقدند که این بخش از تورات به دنبال یک حرکت اصلاحى میان یهودیان در عصر پادشاهى پوشیا و پیامبرى ارمیا در قرن هفتم قبل از میلاد تألیف شده است.»5
دانشمندان یهودى و مسیحى فراوان بر زبان مىآورند که نویسندگان عهد عتیق و عهد جدید (با آن که بسیارى از آنها پیامبر نبودهاند) در موقع نوشتن این کتب تحت نظارت روح القدس و برخودار از مصونیّت و عصمت بودهاند و با الهام الهى به نوشتن پرداختهاند، امّا متأسّفانه هیچ دلیلى بر آن ارائه ننمودهاند. چگونه مىتوان از مخاطبان خود انتظار داشت که بدون ارائه هیچگونه دلیلى این مدّعاى بزرگ را بپذیرند، خصوصا با توجه به اینکه به اعتراف خود آنها بسیارى از این نویسندگان حتّى براى دانشمندان یهودى و مسیحى ناشناخته و یا اعتبار آنان مورد اختلاف است.
2- شیوه نگارش و نوع ادبیّاتى که در تورات به کار رفته است به خوبى نشان مىدهد که تورات نه وحى الهى است و نه نوشته حضرت موسى بلکه مضمون این کتاب گزارشهایى است از تاریخ برخى از پیامبران و نیز وقایعى که بر بنىاسرائیل گذشته است و پیوسته از حضرت موسى به صورت فردى غایب نام مىبرد، در سراسر تورات نمىتوان موردى پیدا کرد که موسى از خودش به صورت متکلّم نام برده باشد و یا حتى نمىتوان موردى را یافت که پیام خدا مستقیما به موسى خطاب شده باشد.
به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:
«موسى همانطور که خداوند به او دستور داده بود پسران ارشد بنىاسرائیل را شمرد»6
«خداوند به موسى فرمود به قوم اسرائیل بگوید»7
«خداوند به موسى فرمود که این دستورات را به قوم اسرائیل بدهد»8
«سالها گذشت و موسى بزرگ شد...روز بعد موسى به دیدن همنژادانش رفت...»9
سراسر تورات در مورد حضرت موسى همینگونه تعبیر مىکند، چنان که کتاب یوشع در مورد حضرت یوشع و کتاب ایوب در مورد حضرت ایوب و کتب بقیه پیامبران در مورد همان پیامبران به همین صورت تعبیر مىکند.
هر خوانندهاى مطمئن مىشود که فرد و یا افراد دیگرى (غیر از این پیامبران) وقایع و حوادث مربوط به این پیامبران را جمعآورى کرده به صورت داستانى و تاریخى آنها را نقل نمودهاند. حال این فرد و یا افراد چه کسى و یا کسانى بودهاند هرگز مشخص نیست!
3- در تورات از مرگ حضرت موسى و حوادثى که پس از آن اتفاق افتاد سخن رفته است:
«موسى، خدمتگذار خداوند، چنان که خداوند گفته بود در سرزمین موآب درگذشت. خداوند او را در درّهاى نزدیک بیت فغور در سرزمین موآب دفن نمود، ولى تا به امروز هیچکس مکان دفن او را نمىداند. موسى هنگام مرگ صد و بیست سال داشت با وجود این هنوز نیرومند بود و چشمانش به خوبى مىدید. قوم اسرائیل سى روز در دشتهاى موآب براى او عزادارى کردند. یوشع (پسر نون) پر از روح حکمت بود؛ زیرا موسى دستهاى خود را بر او نهاده بود. بنابراین مردم اسرائیل از او اطاعت مىکردند و دستوراتى را که خداوند به موسى داده بود پیروى مىنمودند. در اسرائیل پیامبرى مانند موسى نبوده است که خداوند با او رو در رو صحبت کرده باشد... هیچکس تا به حال نتوانسته است قدرت و معجزات شگفتانگیزى را که موسى در حضور قوم اسرائیل نشان داد ظاهر سازد.»10
این عبارت به وضوح نشان مىدهد که تاریخ نگارش تورات سالها پس از مرگ حضرت موسى بوده است. اینگونه عبارات در برخى از کتب دیگر عهد عتیق نیز مشاهده مىشود. که براى جلوگیرى از اطاله مقال از ذکر آنها خوددارى مىشود.
4- از مندرجات عهد عتیق استفاده مىشود که تورات در چندین مقطع از مقاطع تاریخى در جریان برخى از حوادث سنگین و ویرانگر سالیان طولانى بکلّى مفقود شده بود و هیچکس از آن اطّلاعى نداشته است تا اینکه فردى مدّعى یافتن و یا مأمور بازنویسى آن مىگردد. معلوم است در چنین شرایطى هیچگونه اعتمادى نسبت به این کتاب باقى نمىماند.
مثلاً در کتاب دوّم تواریخ آمده است:
«یوشیا در سال هیجدهم سلطنت خود، بعد از پاکسازى مملکت و خانه خدا، شافان و معسیا شهردار اورشلیم و یوآخ، وقایعنگار را مأمور تعمیر خانه خداوند، خداى خود، کرد. آنها براى انجام این کار به جمعآورى هدایا پرداختند. لاویانى که در برابر درهاى خانه خدا نگهبانى مىدادند هدایایى را که مردم قبایل منسى...مىآوردند تحویل مىگرفتند و نزد حلقیا، کاهن اعظم مىبردند... هنگامى که هدایا را از خانه خداوند بیرون مىبردند، حلقیا، کاهن اعظم، کتاب تورات موسى را که شریعت خداوند در آن نوشته شده بود پیدا کرد. حلقیا به شافان، منشى دربار گفت: «درخانه خداوند کتاب تورات را پیدا کردهام!» و کتاب را به شافان داد. شافان با آن کتاب نزد پادشاه آمد و چنین گزارش داد: «مأموران تو وظیفه خود را به خوبى انجام مىدهند...» پس در باره کتابى که حلقیا به او داده بود صحبت کرد و آن را براى پادشاه خواند. وقتى پادشاه کلمات تورات را شنید، از شدّت ناراحتى لباس خود را درید... پادشاه بدنبال بزرگان یهودا و اورشلیم فرستاد تا نزد او جمع شوند. پس تمام کاهنان و لاویان، مردم یهودا و اورشلیم، کوچک و بزرگ جمع شدند و همراه پادشاه به خانه خداوند رفتند. در آنجا پادشاه تمام دستورهاى کتاب عهد را که در خانه خداوند پیدا شده بود براى آنها خواند...»11
از این عبارات به وضوح بر مىآید که مدّت مدیدى کتاب تورات در میان بنىاسرائیل مفقود شده بود و هیچکس از آن اطّلاعى نداشت. شواهد امر نیز مؤیّد مفقود شدن و در دسترس نبودن کتاب تورات در سالیان متوالى است؛ زیرا به اعتراف صریح عهد عتیق اکثریت قاطع قریب به اتفاق پادشاهان بنىاسرائیل از زمان حضرت سلیمان تا عهد یوشیا (که بر حسب آنچه از عهد عتیق بر مىآید 372 سال بوده است) اهل دیندارى نبودند بلکه اهل عیش و نوش و کفر و بتپرستى بودهاند. در این مدت طولانى، کفر و ارتداد و بتپرستى و عیش و نوش بر اورشلیم حاکم بوده است بلکه از عهد عتیق بر مىآید که چند بار در این مدّت مسجد الاقصى را که جایگاه نگهدارى تورات و صندوق عهد بوده است غارت کردند و بتهاى فراوانى را در آنجا جاسازى نمودند.
در چنین شرایطى یقینا پادشاهان بنىاسرائیل کارى با تورات و احکام خدا نداشتند و به صورت طبیعى تورات در جریان حوادث، مفقود گردیده است.صاحب کتاب انیس الاعلام12 در اینجا طى سخن بلیغى اظهار مىدارد:
«در اواخر سلطنت حضرت سلیمان انقلاب عظیمى از براى ملّت اسرائیلیّه واقع گردید بنا بر شهادت کتب مقدسه در نزد ایشان جناب سلیمان به وساوس و اغواى زوجات خود مرتدّ و بتپرست گردید و از براى اصنام، در مقابل بیت المقدس معابد بنا نهاد. چنانچه در باب یازدهم از سفر ملوک اوّل خصوصا آیه پنج از این باب آمده است. پس زمانى که جناب سلیمان مرتدّ شد - بنا بر قول ایشان - غرضى و کارى با تورات و احکام آن نداشت و بعد از وفات حضرت سلیمان، انقلاب اشدّ و اعظم از اوّل، از براى ایشان واقع گردید و اسباط بنىاسرائیل متفرّق به دو فرقه گردیدند و سلطنت واحده، دو سلطنت شد. ده سبط در یک جانب، و دو سبط در جانب دیگر، واقع گردیدند...و کفر و ارتداد فىمابین این دو سلطنت شایع و آشکار گردید؛ زیرا که «یربعام» بعد از استقرار بر سریر سلطنت، مرتدّ و بتپرست گردید و به مدلول «الناس على دین ملوکهم» ده سبط او را متابعت نمودند و عبادت اصنام در میان این ده سبط شایع گردید و کسى که از کاهنان بر ملّت تورات ثابت بود از این مملکت هجرت نمود و به مملکت یهودا رفت و اسباط عشره تا دویست و پنجاه سال کافر و عابد صنم بودند... وجود نسخه تورات در این مملکت مثل وجود عنقا بود. این بود حال اسباط عشره.
و امّا حال دو سبط دیگر: بعد از موت حضرت سلیمان تا سنه 372، بیست نفر سلطان بر سریر سلطنت یهودا جلوس نمودند و مرتدّین سلاطین مذکوره اکثر بودند از مؤمنین ایشان. و عبادت اصنام در عهد رَحُبعام شایع شد و بتها در زیر هر درختى گذاشته و عبادت کرده شد... پس چون یوشیا بر سریر سلطنت استقرار یافت توبه نصوح نمود. و توجّه تام نمود به ترویج ملّت تورات و مساعى جمیله خود را در هدم ارکان کفر بکار بردند... با همه اینها کسى تورات را ندید و خبرى از او نشنید و وجود نسخه تورات تا هفده سال از سلطنت یوشیا مثل وجود عنقا بود و در سال هیجدهم از سلطنت یوشیاى خداشناس، حلقیاى کاهن گفت من نسخه تورات را در بیت المقدس پیدا کردهام... این نسخه، محلّ اعتماد و اعتبار نیست یقینا. چرا که از تقریرات سابقه ما که همه مطابقند با مضامین کتب مقدسه، معلوم و محقّق گردید که بیت الله را دو بار قبل از عهد آخذ، نهب و غارت کرده بودند و اصنام را در خانه جا داده بودند و خدّام اصنام روزى چند مرتبه بلکه على الدّوام داخل بیت الله مىشدند و تا سال هفدهم از سلطنت یوشیا کسى تورات را ندید و حال آن که سلطان و أمناى او سعى بلیغ در ترویج ملّت تورات داشتند و کاهنان تا سال هفدهم سلطنت یوشیا، داخل هیکل مىگردیدند، عمله و بنّا و نجار و حجّار در آن خانه مشغول تعمیر بودند فعلیهذا بسیار بسیار بعید و بلکه ممتنع است عادةً که با وجود کثرت تردّد و طول زمان، که نسخه تورات در خانه خدا باشد و احدى او را نبیند»13
از این گذشته به شهادت تاریخ و نیز عهد عتیق در حمله بخت نَصَّر پادشاه بابل به اورشلیم و غارت، تخریب و ویرانى و احراق مسجد الأقصى همه آنچه که در این مسجد بود بکلّى غارت و یا نابود شد و با توجّه به اینکه تورات در این مسجد نگهدارى مىشد یا طعمه حریق شد و یا همراه اشیایى که به غنیمت گرفته بودند به بابِل برده شد. و با عنایت به اینکه در کتاب عهد عتیق همه اشیایى که بعدا به دستور کوروش بر گردانده شد نام برده شده است و در عین حال نامى از تورات برده نشده است معلوم مىگردد اگر هم به فرض تورات به غنیمت برده شده بود، مجدّدا به اورشلیم و به مسجد الأقصى برگردانده نشده است. بنابراین، به جرأت مىتوان گفت که در این حملات و ویرانیها تورات بکلّى از دست رفت و نابود گردید، تا اینکه بعد از برگشت بنىاسرائیل به اورشلیم شخصى به نام «عزرا» به دستور کوروش مأمور تهیه و تدوین تورات مىگردد.
در کتاب مقدّس در این باره چنین آمده است:
«بنىاسرائیل انبیاى خدا را مسخره کرده، به پیام آنها گوش ندادند و به ایشان اهانت نمودند تا اینکه خشم خداوند بر آنها افروخته شد بحدّى که دیگر براى قوم چارهاى نماند. پس خداوند پادشاه بابِل را به ضدّ ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم کرد. او به کشتار مردم یهودا پرداخت و به پیر و جوان، دختر و پسر، رحم نکرد و حتّى وارد خانه خدا شد و جوانان آنجا را نیز کشت. پادشاه بابل، اشیاء قیمتى خانه خدا را از کوچک تا بزرگ، همه را برداشت و خزانه خانه خداوند را غارت نمود و همراه گنجهاى پادشاه و درباریان به بابل برد. سپس سپاهیان او خانه خدا را سوزاندند، حصار اورشلیم را منهدم کردند، تمام قصرها را به آتش کشیدند و همه اسباب قیمتى آنها را از بین بردند آنانى که زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسیدن حکومت پارس، اسیر پادشاه بابل و پسرانش بودند.»14
5- دلیل دیگرى که بر سند متّصل نداشتن تورات فعلى و عدم اعتماد به آن وجود دارد این است که در بسیارى از موارد مضامین کتب و رسالههاى دیگر عهد عتیق با محتویات تورات سازگارى ندارد. اگر این تورات، تورات واقعى و مورد قبول بود، نویسندگان بقیّه کتب عهد عتیق که معمولاً از پیامبران و تابعان حضرت موسى بودند با آن مخالفت نمىکردند. اینک به چند نمونه اشاره مىکنیم:
الف) جمهور اهل کتاب اتفاق دارند بر اینکه دو کتاب اوّل و دوم تواریخ ایّام از مصنّفات عزرا است. آنچه که در این دو کتاب در مورد تعداد اولاد «بن یامین» آمده است با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد.
در تورات این چنین آمده است: «پسران بنیامین، بالع، باکر، اشبیل، جیرا، نعمان، اِیحى، رش، مفیّم، حفّیم و آرد بودند.»15
امّا در اول تواریخ اینگونه آمده است: «پسران بنیامین اینهابودند: بالع، باکر و یدىئیل.»16
و در جاى دیگر اینگونه آمده است:
«فرزندان بنیامین به ترتیب سنّ، اینها بودند: بالع، اشبیل، اَخرَخ، نوحه و رافا.»17
مشاهده مىشود آنچه که در کتاب تواریخ ایّام آمده است هم از جهت تعداد فرزندان و هم از جهت اسامى آنها با آنچه در تورات آمده است منافات دارد (صرف نظر از اینکه میان دو گفته تواریخ ایام نیز منافات مشاهده مىشود.)
اگر تورات حضرت موسى همین تورات مشهور بود هرگز عزرا که خود پیداکننده و یا گردآورنده تورات است با آن به مخالفت برنمى خاست. با این بیان روشن مىشود که تورات فعلى نه از مصنّفات حضرت موسى است و نه عزرا.
ب) در مواضع عدیدهاى از تورات اینگونه آمده است که خداوند از فرزندان به خاطر مخالفت و گناه پدران مؤاخذه مىنماید. از جمله در سفر خروج در ده فرمان اینگونه آمده است:
«... من که خداوند، خداى تو مىباشم، خداى غیورى هستم و کسانى را که با من دشمنى کنند، مجازات مىکنم، این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز مىگردد. امّا برکسانى که مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پیروى کنند تا هزار پشت رحمت مىکنم.»18
امّا در کتاب حزقیال نبى، غیر از این آمده است:
«... نه پسر براى گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر براى گناهان پسرش. انسان درستکار پاداش خوبى و نیکوکارى خود را خواهد یافت و انسان بدکار نیز به سزاى اعمال خود خواهد رسید.»19
قرآن کریم آنچه را که در کتاب حزقیال نبى آمده است تصدیق مىکند و نه آنچه را که در تورات وجود دارد.20 علاوه بر این، سخن تورات با منطق عقل نیز سازگارى ندارد.
از این گذشته اگر سخن تورات صحیح باشد لازمهاش این است که حضرت ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و یوسف علیهمالسلاماز اهل نجات و رحمت نباشند؛ زیرا به زعم اهل کتاب پدر حضرت ابراهیم از بتپرستان بوده است. و اگر بنابراین باشد که تا نسل سوم و چهارم به خاطر گناه پدر، مجازات شوند، باید پیامبران مزبور که هم از پیامبران بزرگ در نزد اهل کتابند از اهل نجات نباشند و طبیعى است که اگر چنین باشد یهودیها و مسیحیها که خود را از تابعان آنها مىدانند اهل نجات نخواهند بود.
ج) هرگاه کسى باب 45 و 46 از کتاب حزقیال نبى را با مضامین باب 27 و 28 از سفر اعداد تورات، مقایسه کند به خوبى متوجه مىشود که میان این دو کتاب در بیان احکام ناسازگاریهاى فراوانى مشاهده مىشود.
6- بسیارى از فقرات تورات فعلى حکایت از این دارد که تورات مدّتها بعد از مرگ حضرت موسى علیهالسلام نوشته شده است. اینک به نمونههایى اشاره مىشود:
الف) در سفر پیدایش تورات آمده است:
«پیش از آن که در اسرائیل پادشاهى روى کار آید، در سرزمین ادوم این پادشاهان یکى پس از دیگرى به سلطنت رسیدند: بالع... یوباب... حوشام... حداد... سمله... شائول (طالوت) اهل رَحوبوت که در کنار رودخانهاى واقع بود.»21
این عبارت به خوبى نشان مىدهد که موقع نگارش تورات، زمانى بوده است که از عصر طالوت (شائول) زمان زیادى گذشته بود و عصر پادشاهى در اسرائیل فرارسیده بود (یعنى زمان حضرت داوود و سلیمان و...) جالب این است که بدانیم زمان حضرت طالوت و داوود، حدود سیصد و شصت سال بعد از حضرت موسى بوده است.
ب) در سفر اعداد تورات آمده است:
«مردان یائیر که طایفهاى از قبیل منسىّ بودند، برخى روستاهاى جِلعاد را اشغال کرده ناحیه خود را «حووت یائیر» نامیدند...»22
همین مضمون در سفر تثنیه تورات باب 3 آیه 41 نیز آمده است: «آنجا را همچنان که امروز هم مشهور است حووت یائیر (یعنى دهستانهاى یائیر) نامیدند.» از برخى از کتب دیگر عهد عتیق بر مىآید «یائیر» دهها سال بعد از حضرت موسى به دنیا آمده و زندگى مىکرده است؛ مثلاً از کتاب داوران (قضات) به خوبى استفاده مىشود که «یائیر» دهها سال پس از حضرت یوشع (جانشین حضرت موسى) رهبرى اسرائیل را به عهده گرفته است.23 بنابراین، مىتوان نتیجه گرفت کهتورات، دهها سال پس از حضرت موسى نوشته شده است.
ج) در سفر تثنیه تورات آمده است:
«در روزگار پیشین «حوریها» در سعیر سکونت داشتند، ولى «ادومىها» یعنى اعقاب عیسو آنها را بیرون رانده، جایشان را گرفتند. همانطور که اسرائیل جاى مردم کنعان را که خداوند سرزمینشان را به اسرائیل بخشیده بود گرفتند.»24
این جملات دلالت بر این دارد که زمان نگارش تورات، بعد از ورود بنىاسرائیل به سرزمین موعود یعنى کنعان بوده است. و با توجه به اینکه به صراحت تورات و نیز کتاب یوشع، تا زمانى که حضرت موسى زنده بود بنىاسرائیل به کنعان راه نیافته بودند و بعد از مرگ حضرت موسى، در زمان حضرت یوشع این کار اتفاق افتاد، روشن مىشود که زمان نگارش تورات پس از فوت حضرت موسى بوده است. در موارد دیگرى نیز در تورات از فتح کنعان به دست اسرائیلیها سخن گفته شده است25 و حال آن که تا زمان حیاتحضرت موسى، چنین کارى صورت نگرفته بود.
د) در سفر تثنیه در مورد درگذشت حضرت موسى در سرزمین موآب در سن صد و بیست سالگى و عزادارى بنىاسرائیل در آن سرزمین به مدّت سى روز و نامعلوم بودن مکان دفن او تا به امروز سخن گفته شده است.26 اینجملات نیز بوضوح دلالت دارد که زمان نگارش تورات، مدّتها پس از حضرت موسى بوده است.
نقد کتب دیگر عهد عتیق
آنچه در مطالب پیشین به اثبات رسید وحیانى و الهامى نبودن تورات و عدم وجود دلیل بر انتساب آن به حضرت موسى و بلکه دلیل بر نادرستى این انتساب است. حال جا دارد تنها به برخى از ادلّه نادرستى انتساب بقیه کتب عهد عتیق به صاحبان آنهااشاره کنیم با توجه به اینکه مبناى این مقاله بر اختصار و ایجاز است، چارهاى جز ذکر برخى از ادلّه، آن هم تنها نسبت به برخى از کتب عهد عتیق نیست.
الف) در انتساب و استناد این کتب به صاحبان آنها مانند یوشع و عزرا و اشعیا و ارمیا و زکریا و داوود و سلیمان و حزقیال و دانیال و... دلیل روشنى درکار نیست. ادعاى آنها در این استناد از حدّ ظن و گمان تجاوز نمىکند به همین خاطر برخى از علماى اهل کتاب این انتسابها را به صورت احتمالى مطرح مىکنند نه قطعى. و ادعاى اینکه نویسندگان این کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بودهاند ادّعاى بىدلیل و غیر قابل اثباتى است.
ب) آنچه که در سابق در مورد حمله بخت نَصَّر و نابودى مسجد الأقصى و از میانرفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد بقیّه کتب عهد عتیق نیز صادق است؛ زیرا پس از تخریب مسجد، چیزى از آثار گذشتگان باقى نمانده است. نه تنها مسجد الأقصى و تمام آنچه در آنجا نگهدارى مىشد بلکه تمامى اورشلیم، تخریب و تاراج شد و این سرزمین به تلّى از خاک مبدّل شد. بنابراین تمام کتب پیامبران پیشین دستخوش نابودى گردید.
ج) بررسى محتویات و مضامین کتب عهد عتیق به خوبى نشان مىدهد که آنها را نمىتوان به کسانى که این کتب به نام آنهامشهور شده است نسبت داد؛ مثلاً برخى از عبارات کتاب یوشع گواهى مىدهد که از تصنیفات یوشع پیامبر نیست؛ به عنوان نمونه:
«چندى بعد، یوشع خدمتگزار خداوند در سن صد و ده سالگى درگذشت و او را در تمنه سارح در کوهستان افرایم... دفن کردند. قوم اسرائیل در تمام مدّت زندگانى یوشع و نیز ریشسفیدان قوم که پس از او زنده مانده بودند... نسبت به خدا وفادار ماندند.»27
«در آن روز، خداوند یوشع را در نظر تمام قوم اسرائیل سرافراز نمود قوم اسرائیل، یوشع را در تمام عمرش مانند موسى احترام مىکردند.»28
علاوه بر همه اینها در سراسر کتاب یوشع، از وى به صورت غایب تعبیر مىشود و لحن سخن به گونهاى است که به وضوح دلالت بر این دارد که شخص یا اشخاص، پس از یوشع، حوادث و جریاناتى که بر او گذشته است را نقل کردهاند.
جالب این است که از برخى عبارات کتاب یوشع مىتوان استنباط کرد که این کتاب در زمان حضرت داوود و یا بعد از آن نوشته شده است. در حالى که به اعتراف مورّخان اهل کتاب، ولادت حضرت داوود صد و پنجاه و هشت سال بعد از فوت یوشع بوده است. «در حالى که سربازان دشمن را تعقیب مىکردند... این واقعه در کتاب «یاشر» نیز نوشته شده است.»29 از کتاب دوّم سموئیل استفادهمىشود که کتاب «یاشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است، «آنگاه داوود این مرثیه را براى شائول و یوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائیل خوانده شود. کلمات این مرثیه در کتاب «یاشر» نوشته شده است.»30
در مورد نویسنده کتاب داوران (قضات) میان اهل کتاب اختلاف وجود دارد. برخى آن را از تصنیفات خرقیال و برخى آن را از ارمیا و برخى آن را از عزرا و برخى از سموئیل و... دانستهاند. صاحبان این اقوال هیچ دلیلى بر مدّعاى خود ارائه ندادهاند. همینگونه اختلاف در مورد برخى دیگر از کتب عهد عتیق وجود دارد. با توجه به اینکه مصنّف واقعى این کتب معلوم نیست، اعتبار آنها مخدوش مىشود.
کتاب سموئیل نمىتواند از سموئیل نبى باشد؛ زیرا در سراسر این کتاب حتى یک مورد هم نمىتوان یافت که از سموئیل به صورت متکلّم تعبیر شده باشد بلکه در همه جا به صورت غایب و گزارشگونه از سموئیل و حوادثى که بر او گذشته است سخن گفته شده است؛ مثلاً:
«سموئیل هرچند بچّهاى بیش نبود ولى جلیقه مخصوص کاهنان را مىپوشید و خداوند را خدمت مىنمود.»31
«سموئیل تا پایان عمرش رهبر بنى اسرائیل باقى ماند. او هر سال به بیتئیل، جلجال و مصفه مىرفت و در آنجا به شکایات مردم رسیدگى مىکرد بعد به خانه خود در ادامه برمىگشت و در آنجا نیز به حلّ مشکلات بنىاسرائیل مىپرداخت، سموئیل در ادامه یک قربانگاه براى خداوند بنا کرد.»32
انتساب کتاب نحمیا به وى نیز معلوم نیست بلکه از برخى قرائن فهمیده مىشود که از او نیست؛ زیرا اوّلاً آنجا که از نحمیا نام مىبرد به گونهاى است که گویا فردى است غیر از نویسنده کتاب، به عنوان نمونه:
«نحمیاى حاکم، اولین کسى بود که این پیمان را امضا کرد و بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند.»33
«نگهبانان خانه خدا که از انبارهاى کنار دروازه خانه خدا محافظت مىکردند عبارت بودند از... اینها کسانى بودند که در زمان یویاقیم، نحمیاى حاکم، عزراى معلّم و کاهن انجام وظیفه مىکردند.»34
ثانیا در جایى از این کتاب از داریوش، پادشاه پارس نام مىبرد. در حالى که این پادشاه حدود صد سال پس از وفات نحمیا پادشاهى مىکرده است.35
از این گذشته نحمیا از انبیا نبوده است بدین جهت به فرض اینکه صحّت انتساب این کتاب به وى مورد پذیرش قرار گیرد باز دلیلى بر اعتبار آن نیست.
کتاب «امثال سلیمان» نمىتواند از حضرت سلیمان باشد؛ زیرا در برخى از این امثال به صراحت نام افراد دیگر مطرح شده است؛ مثلاً در مَثَل 30 اینگونه آمده است: «اینها سخنان برگزیده آگور، پسر یاقه است خطاب به اینىئیل و اوکال» و یا در مَثَل 31 آمده است: «اینها سخنان گزیدهاى است که مادر لموئیل پادشاه به او تعلیم داد...»
اگر هم فرض کنیم که بخشهایى از این کتاب از حضرت سلیمان است باز دلیلى نداریم که به دست او و یا در عهد او جمعآورى شده باشد بلکه قرائنى در دست است که پس از او جمعآورى شده است؛ مثلاً در مَثَل 25 اینگونه آمده است: «مَثَلهاى دیگرى از سلیمان که مردان، حزقیا، پادشاه یهودا، آنها را به رشته تحریر در آوردهاند.»
کتاب «مزامیر» یا زبور نمىتواند تماما از حضرت داوود باشد. به همین جهت برخى از این مزامیر صد و پنجاهگانه را به حضرت موسى و برخى از آنها را به حضرت سلیمان و برخى از آنها را به افراد دیگرى نسبت دادهاند. مضامین برخى از این مزامیر به گونهاى است که نمىتواند از حضرت داوود باشد.36
کتاب جامعه و غزل غزلها که منسوب به حضرت سلیمان است، از جهت محتوا به گونهاى است که به هیچ وجه نمىتوان آنها را از حضرت سلیمان دانست. کتاب جامعه سراسر از پوچى و بیهودگى و شک و یأس سخن مىگوید و کتاب غزل غزلها، سراسر ترانههاى عشقى و جنسى است و تعبیرات آنها به قدرى جلف و مستهجن است که نمىتوان آنها را به یک فرد متدین و مؤدّبى نسبت داد چه رسد به حضرت سلیمان.
کتاب ایّوب یقینا از حضرت ایّوب نیست؛ زیرا لحن سخن در این کتاب در مورد ایّوب به گونهاى است که گویا در مورد فرد غایب سخن مىگوید در آغاز این کتاب آمده است:
«در سرزمین عوص مردى زندگى مىکرد به نام ایّوب. او مردى بود درستکار و خداترس که از گناه دورى مىورزید...»
و در پایان این چنین آمده است:
«...پس از آن ایّوب صد و چهل سال دیگر عمر کرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم دید او سرانجام پس از یک زندگانى طولانى در حالى که پیر و سالخورده شده بود وفات یافت.»
بنابراین، مسلّما مصنّف این کتاب فردى است غیر از ایّوب. حال آن مرد کیست؟ معلوم نیست. و آنچه گفتهاند علاوه بر اینکه حاکى از اختلاف نظر است دلیلى بر آن وجود ندارد.
کتاب اشعیاى نبى آنچنان که از مضامین آن پیداست از مصنّفات اشعیا نیست بلکه نقل قولهایى از او است. در آغاز این کتاب آمده است:
«این کتاب شامل پیامهایى است که خدا در دوران سلطنت عزیا و یوتام و آماز و حِزقیا، پادشاهان سرزمین یهودا در عالم رؤیا به اشعیا پسر آموص داد.»
و در آغاز باب دوم این چنین آمده است: «پیغام دیگرى که در باره سرزمین یهودا و شهر اورشلیم از جانب خداوند به اشعیا پسر آموص رسید...» و در باب سى و هفتم آمده است: «اشعیاى نبى براى حزقیاى پادشاه این پیغام را فرستاد.»37
کتاب دانیال و کتاب هوشع و کتاب یونس متعلق به خود این پیامبران نیست؛ زیرا در همه این کتب از آنها به صورت غایب تعبیر مىشود و گویا گزارشى است از حوادث و جریاناتى که بر آنها گذشته است. ناقل یا ناقلان آنها نیز به صورت قطعى روشن نیست.
د) وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافى و نیز نسبتهاى ناروا به پیامبران و اولیاى الهى، خود بهترین دلیل بر بىاعتبارى این کتب (کتب عهد عتیق اعم از تورات و غیر آن) و وحیانى و الهامى نبودن آنها و یا حدّ اقل راه یافتن تحریفات فراوان در آنها است.
به عنوان نمونه به پارهاى از این موارد اشاره مىکنیم:
در تورات [داستان آدم و حوا] به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانى بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علمآموزى و آگاهى بشر و بدخواهى او براى انسان مىدهد، علاوه بر این یک دیدگاه منفى از جنس زن ارائه مىدهد.38
همچنین در تورات به حضرت نوح نسبت شرابخوارى فراوان و مستى و برهنگى مىدهد.39 و یا به حضرت ابراهیم نسبت نارواى ازدواج با خواهر ناتنى خود (یعنى ساره) را مىدهد40 در حالى که در تورات آمده است که خواهر ناتنى از محارم است و ازدواج با او حرام است.41
در تورات داستان کشتىگرفتن یعقوب با خدا مطرح شده است.42 و حضرت هارون برادر حضرت موسى به عنوان عامل گوسالهپرستى قوم بنىاسرائیل معرفى شده است.43
تورات، حضرت یعقوب را حیلهگر، دروغگو و خیانتگر معرّفى کرده است. از این گذشته اینگونه وانمود کرده است که مىتوان از راه حیله و دروغ منصب بزرگ نبوّت را براى خود و فرزندان خود به دست آورد.4445
در تورات به حضرت لوط پیامبر هم نسبت شرابخوارى و هم نسبت هم بسترشدن با دو دختر خود را مىدهد46 در تورات آمده است که یهودا فرزند یعقوب با عروس خود (زن پسر خود) «ثامار» زنا کرد و ثامار از این راه حامله شد و دو قلو زایید به نام فارص و زارَح47 در حالى که در انجیل متّى به صراحتآمده است که حضرت عیسى مسیح و داوود و سلیمان از نسل فارص هستند.48آیا مىتوان باور کرد که این پیامبران فرزندان زنا زادهاند آنهم زناى با محارم؟!49
در تورات برخى از مجازاتهایى که براى بعضى از گناهان منظور شده است بسیار خشونتآمیز، غیر انسانى و غیر معقول است.50
در عهد عتیق آمده است که حضرت داوود دلباخته زنِ اوریا (مجاهد مؤمن) مىشود و با او زنا مىکند و زن از این راه حامله مىشود. داوود براى اینکه شوهر او یعنى اوریا را به اشتباه بیندازد دست به حیلهاى مىزند که موفّقیتآمیز نیست تا اینکه بناچار با حیلهاى اوریا را از بین مىبرد و همسر او را به زنى مىگیرد. و حضرت سلیمان فرزند چنین زنى است!51
عهد عتیق به حضرت سلیمان نسبت دلدادگى مفرط به زنان و شهوتپرستى و ازدواج با زنان کافر و بتپرست و از آن بدتر بتپرستى و کفر و ترویج و اشاعه آن را داده است.52 عجیب این است که اهل کتاب معتقدند که حضرت سلیمان با حالت کفر و بتپرستى، بدون اینکه موفق به توبه شود از دنیا رفته است!
در عهد عتیق آمده است که خداوند به یوشع نبى امر کرد که با زن فاحشهاى ازدواج کند تا از مردان دیگر نیز براى او فرزند بیاورد.53
در عهد عتیق به حضرت طالوت نسبت سرپیچى از فرمان خدا و حاکمشدن روح پلید در وجود او، حسادتورزیدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهایت عزل شدن از مقام خود از سوى خدا داده شده است.54
کتاب جامعه و کتاب غزل غزلهاى حضرت سلیمان همانگونه که قبلاً اشاره شد از جهت محتوا به قدرى زشت و مستهجن و غیر معقول است که به هیچ وجه نمىتوان آنها را به عنوان کتب وحیانى و یا الهامى پذیرفت.55
ه) وجود تناقضات و ناسازگاریها و با اشتباهات روشن در عهد عتیق دلیل دیگرى بر بىاعتبارى آن و یا حدّاقل راهیافتن تحریفات فراوان در آن است.
اینک به پارهاى از این موارد اشاره مىکنیم:
در تورات مدت اقامت بنىاسرائیل در مصر چهارصد و سى سال دانسته شده است56 در حالى که در جاى دیگر این مدّت، چهارصد سال بیان شده است57
همین ناسازگارى در عهد جدید نیز مشاهده مىشود؛ زیرا در کتاب اعمال رسولان مدت اقامت بنىاسرائیل چهارصد سال آمده است58 در حالى که دررساله پُولُس به عَلاطیان مدت، چهارصدوسى سال بیان شده است59 جالباین است که بدانیم به نظر بسیارى از مورّخان حتى مورّخان اهل کتاب هیچ یک از این دو نظر صحیح نیست. قول صحیح این است که مدت اقامت بنىاسرائیل در مصر حدود دویست و پانزده سال بوده است.60
مضامین باب دوم از کتاب عزرا با مضامین باب هفتم از کتاب نحمیا در رهبران یهودى و نام طوایف و تعداد یهودیانى که در بابل اسیر بودند و به دستور کوروش به اورشلیم بازگشتند اختلاف فاحشى دارند. جالبتر اینکه هر دو کتاب در جمعبندى (شمارش کل نفرات) دچار اشتباه فاحش شدهاند؛ زیرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل کتاب عزرا 29818 نفر و بر اساس کتاب نحمیا 31089 نفر مىشود در حالى که هر دو کتاب حاصل جمع نفرات را 42360 نفر اعلام مىدارند.
در کتاب اول پادشاهان آمده است:
«در سوّمین سال سلطنت آسا - پادشا یهودا - «بعشا» بر اسرائیل پادشاه شد و بیست و چهار سال در ترصه سلطنت کرد.»61
امّا در کتاب دوم تواریخ آمده است:
«در سال سى و ششم سلطنت آسا، «بعشا» پادشاه اسرائیل به یهودا لشکر کشید...»62
اختلاف میان این دو کتاب آشکار است؛ زیرا بر حسب آنچه در کتاب اوّل پادشاهان آمده است بعشا حدود ده سال قبل از سال سى و ششم سلطنت آسا، سلطنتش پایان یافته بود چگونه ممکن است در این زمان به یهودا لشکر کشى نماید؟!
در کتاب دوّم سموئیل آمده است:
«بار دیگر خشم خداوند بر قوم اسرائیل شعلهور شد. پس او براى تنبیه ایشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائیل و یهودا را سرشمارى کند. داوود به یوآب - فرمانده سپاه خود - گفت: «از مردان جنگى سراسر کشور سرشمارى به عمل آورد...»63
امّا در کتاب اول تواریخ در همین مورد آمده است:
«شیطان خواست اسرائیل را دچار مصیبت نماید. پس داوود را اغوا کرد تا اسرائیل را سرشمارى کند. داوود به یوآب و سایر رهبران اسرائیل چنین دستور داد: به اسرائیل بروید و مردان جنگى را سرشمارى کنید...»64
همانگونه که ملاحظه گردید، در کتاب سموئیل سرشمارى را از جانب خدا و به دستور او مىداند اما در کتاب تواریخ، این کار را از جانب شیطان و به اغواى او مىداند.
در کتاب تورات آمده است:
«شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نباید وارد جماعت خداوند شوند.»65
این حکم علاوه بر اینکه غیر معقول جلوه مىکند، مستلزم این است که (نعوذ بالله) حضرت داوود و پدران او تا فارص داخل جماعت خدا نباشند؛ زیرا بنا به تصریح انجیل متّى داوود نسل دهم فارص مىباشد66 و فارص براساس گفته تورات حرامزاده است.67 از این گذشته لازم مىآید که (نعوذبالله)حضرت سلیمان و حضرت عیسى مسیح فرزندان حرامزاده باشند؛ زیرا به گفته انجیل، حضرت سلیمان و عیسى از نسل داوود بودهاند68 علاوه بر اینلازم مىآید که حضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت خدا نباشند؛ زیرا به گفته تورات حضرت ابراهیم با خواهر ناتنى خود (ساره) ازدواج کرده است و از این راه آن پیامبران بدنیا آمدهاند.69 و درتورات آمده است که خواهر ناتنى از محارم است.70 از این گذشته لازم مىآیدکه حضرت موسى و هارون داخل در جماعت خدا نباشند زیرا به گفته تورات پدر این دو (عمران) با عمّه خود ازدواج کرده و صاحب این دو فرزند شده است.71 با آن که در تورات آمده است که عمّه از محارم و ازدواج با او حراماست.72 بنابراین، طبق گفته تورات بسیارى از پیامبران بزرگ (العیاذ باللّه) یاحرامزادهاند و یا فرزندان حرامزاده و داخل در جماعت خدا نمىباشند.
از مجموع آنچه در این نوشتار آمده است مىتوان به خوبى دریافت عهد عتیق از کتاب مقدس که هم مورد پذیرش مسیحیان است و هم یهودیان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحکام در دلالت و محتوا، مخدوش و غیر قابل اعتماد است و از این نظر به هیچ وجه قابل مقایسه با کتاب آسمانى مسلمانان یعنى قرآن کریم نیست.
__________________________________
پی نوشت :
1 - فهرست این مجموعه به قرار زیر است:
1- سِفْر پیدایش 2- سِفْر خروج 3- سفر لاویان 4- سفر اعداد 5- سفر تثنیه 6- صحیفه یوشع 7-
سفر داوران 8- کتاب روت 9- کتاب اول سموئیل نبى 10- کتاب دوم سموئیل نبى 11- کتاب اول پادشاهان 12- کتاب دوم پادشاهان 13- کتاب اول تواریخ ایّام 14- کتاب دوّم تواریخ ایّام 15- کتاب عَزرا 16- کتاب نحمیا 17- کتاب اِسْتر 18- کتاب ایّوب 19- کتاب مزامیر زبور داوود 20- کتاب امثال سلیمان 21- کتاب جامعه سلیمان 22- کتاب غزل غزلهاى سلیمان 23- کتاب اشعیا 24- کتاب ارمیا 25- کتاب مراثى ارمیا 26- کتاب حِزقیال 27- کتاب دانیال 28- کتاب هوشع 29- کتاب یوئیل 30- کتاب عاموس 31- کتاب عوبدیا 32- کتاب یونس 33- کتاب میکاه 34- کتاب ناحوم 35- کتاب حَبَقّوق 36- کتاب صفنیا 37- کتاب حجّى 38- کتاب زکرّیا 39- کتاب ملاکى.
2 - سِفْر تثنیه، باب 31، آیه 9-12.
3 - همان، آیه 24-29.
4 - توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و
مذاهب، قم، چاپ اول، 1377ش.، ص32.
5 - همان، ص33.
6 - سفر اعداد، باب 3، آیه 43.
7 - سفر اعداد، باب 5.
8 - همان، باب 6.
9 - سفر خروج، باب 2.
10 - سفر تثنیه، باب 34.
11 - کتاب دوّم تواریخ، باب 34. و نیز کتاب دوم پادشاهان، باب 22.
12 - نویسنده این کتاب یک مسیحى بود که به دین اسلام مشرف شد.
13 - محمد صادق فخر الاسلام، انیس الأعلام فى نصرة الاسلام، ج1، چاپ اول، رمضان
1315ق.1898م.، ص283-284.
14 - کتاب دوم تواریخ ایّام، باب 36، آیه 16-20.
15 - سفر پیدایش، باب 46، آیه 21.
16 - باب 7، آیه 6.
17 -باب 8، آیه 1.
18 - سفر خروج، باب 20، آیه 5 و 6.
19 - باب 18، آیه 19-21.
20 - قرآن در موارد متعددى مىفرماید: «لاتزر وازرةٌ وزر اُخرى».
21 - باب 36، آیه 31-39.
22 - سفر اعداد، باب 32، آیه 41.
23 - کتاب داوران از باب 1 الى 10 مطالعه شود.
24 - سفر تثنیه، باب 2، آیه 12.
25 - سفر اعداد، باب 21، آیه 1-3 و سفر خروج باب 16، آیه 35.
26 - سفر تثنیه، باب 34، آیه 5-12.
27 - باب 24، آیه 29-31.
28 - همان، آیه 14، در همین رابطه مىتوان به باب 4 آیه 9 و باب 5 آیه 9 و باب 8 آیه 28-29 و
باب 10 آیه 13-14 و باب 13، آیه 13 و باب 15، آیه 63 و باب 16، آیه 10 مراجعه کرد.
29 - یوشع، باب 10، آیه 13.
30 - باب 1، آیه 17-18.
31 - باب 2، آیه 18.
32 - باب 7، آیه 13-17.
33 - باب 10، آیه 1.
34 - باب 12، آیه 25-26.
35 - به باب 12 آیه 22 رجوع شود.
36 - مانند مزمور، 88 و 89.
37 - آیه 21.
38 - آنگاه خداوند از خاک زمین آدم را سرشت پس از آن خداوند در سرزمین عدن، واقع در
شرق، باغى بوجود آورد و آدمى را که آفریده بود در آن باغ گذاشت... خداوند به او گفت: از همه میوههاى درختان باغ بخور بجز میوه «درخت شناخت نیک و بد» زیرا اگر از میوه آن بخورى، مطمئن باش خواهى مُرد... آنگاه خداوند آدم را به خواب عمیقى فرو برد و یکى از دندههایش را برداشت و جاى آن را با گوشت پر کرد و از آن دنده، زنى سرشت... مار از همه حیواناتى که خداوند به وجود آورده بود زیرکتر بود. روزى مار نزد زن آمده به او گفت: آیا حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوه تمام درختان باغ منع کرده است؟ زن در جواب گفت: ما اجازه داریم از میوه همه درختان بخوریم بجز میوه درختى که وسط باغ است. خدا امر فرموده است که از میوه آن درخت نخوریم و حتى آن را لمس نکنیم وگرنه مىمیریم. مار گفت: مطمئن باش نخواهید مرد بلکه خدا خوب مىداند زمانى که از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز مىشود و مانند خدا مىشوید و مىتوانید خوب را از بد تشخیص دهید. آن درخت در نظر زن زیبا آمد و با خود اندیشید: میوه آن درخت دلپذیر مىتواند خوش طعم باشد و به من دانایى ببخشد. پس از میوه درخت چید و خورد و به شوهرش هم داد و او نیز خورد. آنگاه چشمان هر دو باز شد و از برهنگى خود آگاه شدند... عصر همان روز آدم و زنش صداى خداوند را که در باغ راه مىرفت شنیدند و خود را در لابلاى درختان پنهان کردند. خداوند آدم را ندا داد: «اى آدم کجا هستى؟ آدم جواب داد: صداى تو را در باغ شنیدم و ترسیدم زیرا برهنه بودم پس خود را پنهان کردم». سپس خداوند فرمود: حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را مىشناسد نباید گذاشت از میوه «درخت حیات» نیز بخورد و تا ابد زنده بماند. پس خداوند او را از باغ عدن بیرون راند سفر پیدایش، باب 2 و 3.
39 - نوح به کشاورزى مشغول شد و تاکستانى غرس نمود. روزى که شراب زیاد نوشیده بود، در
حالت مستى در خیمهاش برهنه خوابید. حام، پدر کنعان، برهنگى پدر خود را دید و بیرون رفته به دو برادرش خبر داد. سام و یاثف با شنیدن این خبر ردایى روى شانههاى خود انداخته، عقب عقب به طرف پدرشان رفتند تا برهنگى او را نبینند سپس او را با آن ردا پوشاندند. وقتى نوح به حال عادى برگشت و فهمید که حام چه کرده است گفت: کنعان ملعون باد سفر پیدایش، باب 19، آیه 20-25.
40 - ابراهیم ابراهیم با خواهر ناتنى خود ساراى و ناحور با برادرزادهاش ملکه ازدواج کردند
(همان، باب 11، آیه 29).
41 - با خواهر تنى یا خواهر ناتنى خود، چه دختر پدرت باشد و چه دختر مادرت، چه در همان
خانه به دنیا آمده باشد و چه در جاى دیگر همبستر نشو سفر لاویان، باب 18، آیه 9.
42 - شبانگاه یعقوب برخاست و دو همسر و کنیزان و یازده فرزند و تمام اموال خود را برداشته، به
کنار رود اردن آمد و آنها را از گذرگاه یبوق به آن طرف رود فرستاد و خود در همانجا تنها ماند. سپس مردى به سراغ او آمد تا سپیده صبح با او کشتى گرفت. وقتى آن مرد دید که نمىتواند بر یعقوب غالب شود بر بالاى ران او ضربهاى زدو پاى یعقوب صدمه دید. سپس آن شخص گفت: «بگذار بروم چون سپیده دمیده است». اما یعقوب گفت: «تا مرا برکت ندهى نمىگذارم از اینجا بروى». آن مرد پرسید: «نام تو چیست؟» جواب داد: «یعقوب». به او گفت: «پس از این نام تو دیگر یعقوب نخواهد بود». بلکه اسرائیل خواهد بود. زیرا نزد خدا و مردم مقاوم بوده و پیروز شدهاى. یعقوب از او پرسید: «نام تو چیست؟» آن شخص گفت: چرا نام مرا مىپرسى؟ آنگاه یعقوب را در آنجا برکت داد. یعقوب گفت: «در اینجا من خدا را روبرو دیدهام و با این وجود هنوز زنده هستم». پس آن مکان را فنىئیل یعنى چهره خدا نامید (سفر پیدایش، باب 32، آیه 22-31).
43 - وقتى بازگشت موسى از کوه سینا طول کشید مردم نزد هارون جمع شده، گفتند: «برخیز و
براى ما خدایى بساز تا ما را هدایت کند، چون نمىدانیم بر سر موسى که ما را از مصر بیرون آورد چه آمده است». هارون گفت: «گوشوارههاى طلا را که در گوشهاى زنان و دختران و پسران شماست، پیش من بیاورید». بنابراین قوم، گوشوارههاى طلاى خود را به هارون دادند. هارون نیز گوشوارههاى طلا را گرفت و آنها را ذوب کرده در قالبى که ساخته بود، ریخت و مجسمهاى به شکل گوساله ساخت. قوم اسرائیل وقتى گوساله را دیدند فریاد برآوردند: «اى بنى اسرائیل، این همان خدایى است که شما را از مصر بیرون آورد». هارون با دیدن این صحنه یک قربانگاه نیز جلوى آن گوساله ساخت و گفت: «فردا براى خداوند جشن مىگیریم». روز بعد، صبح زود وقتى مردم برخاستند، پیش آن گوساله قربانىهاى سوختنى و قربانىهاى سلامتى تقدیم نمودند. آنگاه نشستند، خوردند و نوشیدند و دست به کارهاى شرمآور زدند... آنگاه موسى به هارون گفت: «این قوم به تو چه بدى کرده بودند که ایشان را به چنین گناه بزرگى آلوده ساختى؟» سفر خروج، باب 32.
44 - روزى یعقوب مشغول آش پختن بود که عیسو برادر دوقلوى او که زودتر از او بدنیا آمده
بود خسته و گرسنه از شکار برگشت. عیسو گفت: «برادر! از شدت گرسنگى رمقى در من نمانده است کمى از آن آش سرخ به من بده». یعقوب جواب داد: «بشرط آنکه در عوض آن، حق نخستزادگى خود را به من بفروشى». عیسو گفت: «من از گرسنگى مىمیرم، حق نخستزادگى چه سودى برایم دارد؟» اما یعقوب گفت: «قسم بخور که بعد از این، حق نخستزادگى تو از آن من خواهد بود». عیسو قسم خورد و به این ترتیب حق نخستزادگى خود را به برادر کوچکترش یعقوب فروخت. سپس یعقوب آش عدس را با نان به عیسو داد. او خورد و برخاست و رفت. این چنین عیسو، نخستزادگى خود را بىارزش شمرد سفر پیدایش، باب 25، آیه 19-34.
45 ـ اسحاق پیر شده و چشمانش تارگشته بود. روزى او پسر بزرگ خود عیسو را خواند و به وى گفت: «پسرم! من دیگر پیر شدهام و پایان زندگیم فرا رسیده است. پس تیر و کمان خود را بردار و به صحرا برو و شکارى کن و از آن، خوراکى مطابق میلم آماده ساز تا بخورم و پیش از مرگم تو را برکت دهم». اما ربکا مادر عیسو و یعقوب سخنان آنها را شنید. وقتى عیسو براى شکار به صحرا رفت، ربکا (که بر خلاف اسحاق طرفدار یعقوب بود) یعقوب را نزد خود خوانده گفت: «شنیدم که پدرت به عیسو چنین مىگفت: حال اى پسرم هرچه به تو مىگویم انجام بده. نزد گله برو و دو بزغاله خوب جدا کن و نزد من بیاور تا من از گوشت آنها غذایى را که پدرت دوست مىدارد برایش تهیه کنم. بعد تو آن را نزد پدرت ببر تا بخورد و قبل از مرگش تو را برکت دهد». یعقوب جواب داد: «عیسو مردى است پر مو، ولى بدن من مو ندارد. اگر پدرم به من دست بزند و بفهمد که من عیسو نیستم چه؟ آنگاه او پى خواهد برد که من خواستم او را فریب دهم و بجاى برکت مرا لعنت مىکند!» ربکا گفت: «پسرم! لعنت او بر من باشد، تو فقط آنچه را که من به تو مىگویم انجام بده. برو و بزغالهها را بیاور». یعقوب دستور مادرش را اطاعت کرد و بزغالهها را آورد و ربکا خوراکى را که اسحاق دوست مىداشت، تهیه کرد. آنگاه بهترین لباس عیسو را که در خانه بود به یعقوب داد تا بر تن کند. سپس پوست بزغاله را بر دستها و گردن او بست. و غذاى خوش طعمى را که درست کرده بود همراه با نانى که پخته بود به دست یعقوب داد. یعقوب آن غذا را نزد پدرش برد و گفت: «پدرم!» اسحاق جواب داد: «بلى، کیستى؟» یعقوب گفت: «من عیسو پسر بزرگ تو هستم. همانطور که گفتى به شکار رفتم و غذایى را که دوست مىدارى برایت پختم، بنشین، آن را بخور و مرا برکت ده». اسحاق پرسید: «پسرم چطور توانستى به این زودى شکارى پیدا کنى؟» یعقوب جواب داد: «خداوند، فداى تو آن را سر راه من قرار داد». اسحاق گفت: «نزدیک بیا تا تو را لمس کنم و مطمئن شوم که واقعا عیسو هستى». یعقوب نزد پدرش رفت و پدرش بر دستها و گردن او دست کشید و گفت: «صدا، صداى یعقوب است ولى دستها، دستهاى عیسو!» اسحاق او را نشناخت. پرسید: «آیا تو واقعا عیسو هستى؟» یعقوب جواد داد: «بلى، پدر». اسحاق گفت: «پس غذا را بیاور تا بخورم و بعد تو را برکت دهم». یعقوب غذا را پیش او گذاشت و اسحاق آنرا خورد و شرابى را هم که یعقوب برایش آورده بود نوشید. بعد گفت: «پسرم نزدیک بیا و مرا ببوس». یعقوب جلو رفت و صورتش را بوسید. وقتى اسحاق لباسهاى او را بویید به او برکت داد در اینجا تورات به شرح برکت دادن یعقوب و نیز ورود عیسو به اتاق پس از خروج یعقوب از آن و اظهار ناراحتى شدید اسحاق و عیسو از فریبى که یعقوب داده بود مىپردازد عیسو گفت: «بىدلیل نیست که او را یعقوب (حیلهگر) نامیدهاند. زیرا دو بار مرا فریب داده است. اول حق نخست زادگى مرا گرفت و حالا هم برکت مرا!» (سفر پیدایش، باب 27).
46 - اما لوط ترسید در صاغر بماند. پس آنجا را ترک نموده، با دو دختر خود به کوهستان رفت و
در غارى ساکن شد. روزى دختر بزرگ لوط به خواهرش گفت: «در تمامى این ناحیه مردى یافت نمىشود تا با ما ازدواج کند. پدر ما هم به زودى پیر خواهد شد و دیگر نخواهد توانست نسلى از خود باقى گذارد. پس بیا به او شراب بنوشانیم و با وى همبستر شویم و به این طریق نسل پدرمان را حفظ کنیم». پس همان شب او را مست کردند و دختر بزرگتر با پدرش همبستر شد. اما لوط از خوابیدن و برخاستن دخترش آگاه نشد. صبح روز بعد، دختر بزرگتر به خواهر کوچک خود گفت: «من دیشب با پدرم همبستر شدم. بیا تا امشب هم دوباره به او شراب بنوشانیم و این دفعه تو برو و با او همبستر شو تا بدین وسیله نسلى از پدرمان نگهداریم». پس آن شب دوباره او را مست کردند و دختر کوچکتر با او همبستر شد این بار هم لوط مثل دفعه پیش چیزى نفهمید. بدین طریق آن دو دختر از پدر خود حامله شدند دختر بزرگتر پسرى زایید و او را موآب نامید. دختر کوچکتر نیز پسرى زایید و نام او را بن عمّى گذاشت. سفر پیدایش، باب 19، آیه 30-38.
47 - همان، باب 38، آیه 15-30.
48 - انجیل متّى، باب 1.
49 - تورات عروس را از محارم بحساب آورده و نزدیکى با او را حرام مىداند. سفر لاویان،
باب 18، آیه 15.
50 - اگر نزدیکترین خویشاوند یا صمیمىترین دوست شما حتى برادر، پسر، دختر و یا همسرتان
در گوش شما نجوا کنند که بیا برویم و این خدایان بیگانه را بپرستیم راضى نشوید و به او گوش ندهید، پیشنهاد ناپسندش را برملا سازید و بر او رحم نکنید، او را بکشید دست خودتان باید اولین دستى باشد که او را سنگسار مىکند و بعد دستهاى تمامى قوم اسرائیل. او را سنگسار کنید تا بمیرد... هرگاه بشنوید در یکى از شهرهاى اسرائیل خدایان بیگانه همشهریان خود را گمراه کردهاند، اوّل حقایق را بررسى کنید اگر دیدید حقیقت دارد... باید بیدرنگ شهر و کلیه ساکنانش را کاملاً نابود کنید و گلههایشان را نیز از بین ببرید. سپس باید تمام غنایم را در میدان شهر انباشته، بسوزانید. پس از آن، تمام شهر را به عنوان قربانى سوختنى براى خداوند، خدایتان به آتش بکشید. آن شهر براى همیشه باید ویرانه بماند و نباید هرگز دوباره آباد گردد... سفر تثنیه، باب 13، آیه 12-18 و نیز در همین رابطه مىتوان به سفر اعداد، باب 19، و سفر لاویان، باب 15 مراجعه کرد.
51 - بهار سال بعد داوود قشون اسرائیل را به فرماندهى یوآب به جنگ عمونیها فرستاد... اما
داوود در اورشلیم ماند. یک روز هنگام عصر داوود از خواب برخاست و براى هواخورى به پشتبام کاخ سلطنتى رفت. وقتى در آنجا قدم مىزد چشمش به زنى زیبا افتاد که مشغول حمام کردن بود. داوود یک نفر را فرستاد بپرسد آن زن کیست. معلوم شد اسمش بتشبع دختر الیعام و زن اوریاى حیتى است. پس داوود چند نفر را فرستاد تا او را بیاورند. وقتى بتشبع نزد او آمد داوود با او همبستر شد. سپس بتشبع خود را با آب طاهر ساخته به خانه برگشت. وقتى بتشبع فهمید که حامله است پیغام فرستاد و این موضوع را به داوود خبر داد. پس داوود براى یوآب این پیغام را فرستاد: اوریاى حیتى را نزد من بفرست. وقتى اوریا آمد داوود از او سلامتى یوآب و سربازان و اوضاع جنگ را پرسید. سپس به او گفت: «حال به خانه برو و استراحت کن». بعد از رفتن اوریا، داوود هدایایى نیز به خانه او فرستاد، اما اوریا به خانه خود نرفت و شب را کنار دروازه کاخ، پیش محافظین پادشاه بسر برد. وقتى داوود این را شنید اوریا را احضار کرد و پرسید چه شده است؟ چرا پس از این همه دورى از خانه، دیشب به خانه نرفتى؟ اوریا گفت: «صندوق عهد خداوند و سپاه اسرائیل و یهودا و فرمانده من یوآب و افسرانش در صحرا اردو زدهاند، آیا رواست که من به خانه بروم و با زنم به عیش و نوش بپردازم و با او بخوابم؟ به جان شما قسم که این کار را نخواهم کرد». داوود او را براى صرف شام نگهداشت و او را مست کرد، با این حال اوریا آن شب نیز به خانهاش نرفت بلکه دوباره کنار دروازه کاخ خوابید.
بالاخره صبح روز بعد، داود نامهاى براى یوآب نوشت و آن را به وسیله اوریا برایش فرستاد. در نامه به یوآب دستور داده بود که وقتى جنگ شدّت مىگیرد، اوریا را در خطّ مقدم جبهه قرار بدهد و او را تنها بگذارد تا کشته شود. پس وقتى یوآب در حال محاصره شهر دشمن بود، اوریا را به جایى فرستاد که مىدانست سربازان قوّى دشمن در آنجا مىجنگند... در نتیجه ارویا و چند سرباز دیگر اسرائیلى کشته شدند. پس آن قاصد قاصد یوآب به اورشلیم رفت و به داوود گزارش داده، گفت... چند نفر از سربازان ما کشته شدند که اوریاى حیتى هم در بین ایشان بود. داوود گفت: «بسیار خوب، به یوآب بگو که ناراحت نباشد... و به او بگو که از کارش راضىام».
وقتى بتشبع شنید شوهرش مرده است عزادار شد. بعد از تمام شدن ایام سوگوارى، داوود بتشبع را به کاخ سلطنتى آورد و او نیز یکى از زنان داوود شده بود. از او پسرى بدنیا آورد. اما کارى که داوود کرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد (دوّم سموئیل، باب 11 و در باب 12 آمده است: بتشبع بار دیگر از داوود حامله شد پسرى زایید و اسم او را سلیمان گذاشت).
52 - سلیمان پادشاه، به غیر از دختر فرعون، دل به زنان دیگر نیز بست. او برخلاف دستور
خداوند، زنانى از سرزمین اقوام بتپرست مانند مرآب، عمون، ادوم، صیدون و حیت به همسرى گرفت. خداوند قوم خود را سخت برحذر داشته و فرموده بود که با این اقوام بتپرست هرگز وصلت نکنند تا مبادا آنها قوم اسرائیل را به بتپرستى بکشانند. سلیمان هفتصد زن و سیصد کنیز براى خود گرفت. این زنها به تدریج سلیمان را از خدا دور کردند. به طورى که او وقتى به سن پیرى رسید به جاى اینکه مانند پدرش داوود با تمام جان و دل خود از خداوند، خدایش پیروى کند به پرستش بتها روى آورد. سلیمان، عشتاروت الهه صیدونىها و ملکوم (بت نفرتانگیز عمونىها) را پرستش مىکرد. او به خداوند گناه ورزید حتى روى کوهى که در شرق اورشلیم است. دو بتخانه براى کوش (بت نفرتانگیز موآب) و مولک (بت نفرتانگیز) عمون ساخت. سلیمان براى هر یک از این زنان بیگانه نیز بتخانه جداگانه ساخت تا آنها براى بتهاى خود بخور بسوزانند و قربانى کنند. هرچند خداوند دوبار بر سلیمان ظاهر شده و او را از پرستش بتها منع کرده بود ولى او از امر خداوند سرپیچى کرد و از او برگشت. پس خداوند بر سلیمان خشمگین شد (اوّل پادشاهان، باب 11).
53 - اولین پیامى که خداوند به یوشع داد این بود: «برو و با زنى فاحشه ازدواج کن تا آن زن از
مردانى دیگر بچههایى براى تو بزاید». هوشع، باب 1، آیه 2-4.
28 - اول سموئیل، باب 13، ایه 13 و باب 15 آیه 10-11 و 23 و باب 16 آیه 14 و باب 18 آیه
54-29 و باب 19 آیه 1.
55 ـ برخى از جملات کتاب غزل غزلهاى سلیمان چنین است: محبوبه به محبوب مىگوید: «مرا با
لبانت ببوس زیرا محبت تو دلپذیرتر از شراب است تو خوشبو هستى و دختران شیفته تو مىشوند اى سرور من مرا با خود ببر تا از اینجا دور شویم مرا به خانه خود ببر تا با هم شاد و خوش باشیم. اى دختران اورشلیم من سیاه هستم اما زیبا هستم... محبوب من که در آغوشم آرمیده رایحهاى چون مُر خوشبو دارد». محبوب به محبوبه مىگوید: «تو چه زیبایى اى محبوبه من! چشمانت از پشت روبند به زیبایى و لطافت کبوتران است گیسوان موّاج تو مانند گله بزهاست که از کوه جلعاء سرازیر مىشوند. دندانهاى صاف و مرتب تو به سفیدى گوسفندانى هستند که به تازگى پشمشان را چیده و آنها را شسته باشند. لبانت سرخ و دهانت زیباست گونههایت از پشت روبند همانند دو نیمه انار است تعبیرات به قدرى مستهجن است که از آوردن ادامه آن عذرخواهى مىشود (کتاب غزل غزلهاى سلیمان، باب 1 ـ 4)
برخى از جملات کتاب جامعه که سراسر از پوچى و بىهدفى جهان و پدیدههاى آن سخن مىگوید چنین است: «اینها سخنان پسر داوود است که در اورشلیم سلطنت مىکرد و به حکیم معروف بود (منظور حضرت سلیمان است) بیهودگى است! بیهودگى است! زندگى سراسر بیهودگى است! آدمى از تمامى زحماتى که در زیر آسمان مىکشد چه نفعى عایدش مىشود؟ همه چیز خسته کننده است. آنقدر خسته کننده که زبان از وصف آن قاصر است... زیر آسمان چیز تازهاى وجود ندارد... هرچه را که زیر آسمان انجام مىشود دیدهام همه چیز بیهوده است! درست مانند دویدن به دنبال باد! کج را نمىتوان راست و چیزى را که نیست نمىتوان به شمار آورد... در صدد برآمدم فرق میان حکمت و حماقت و دانش و جهالت را بفهمم ولى دریافتم که این نیز مانند دویدن به دنبال باد، کار بیهودهاى است. انسان هرچه بیشتر حکمت مىآموزد محزونتر مىشود و هرچه بیشتر دانش مىاندوزد غمگینتر مىگردد. با خود گفتم: اکنون بیا به عیش و عشرت بپرداز و خوش باشد ولى فهمیدم که این نیز بیهودگى است. خنده و شادى، احمقانه و بىفایده است...باب 1 و 2
56- بنى اسرائیل مدت چهارصد و سى سال در مصر زندگى کرده بودند و در آخرین روز
چهارصد و سىامین سال بود که قوم خدا از سرزمین مصر بیرون آمدند. سفر خروج، باب12، آیه 40-42.
57 - هنگام غروب، ابرام ابراهیم به خواب عمیقى فرو رفت... در آن حال خداوند به ابرام فرمود:
«نسل تو مدت چهارصدسال در مملکت بیگانهاى بندگى خواهند کرد و مورد ظلم و ستم قرار خواهند گرفت». (سفر پیدایش باب 15 آیه 11-58).
58 - باب 7 آیه 6.
59 - باب 3 ایه 17.
60 - ر.ک. انیس الأعلام فى نصرة الاسلام ج1، پیشین، ص251.
61 - باب 15، آیه 33.
62- باب 16، آیه 1.
63 - باب 24، آیه 1-2.
64 - باب 21، آیه 1-2.
65 - سفر تثنیه باب 23، آیه 2.
66 - انجیل متّى باب 1.
67 - سفر پیدایش، باب 38.
68 - متّى باب 1.
69 - سفر پیدایش، باب 11، آیه 29.
70 - سفر لاویان، باب 18، آیه 9.
71 - سفر خروج، باب 6، آیه 20.
72 - سفر لاویان، باب 18، آیه 12.
منبع : کتاب "نقد و بررسی کتاب مقدس"