صدق و راستی انبیاء در قرآن و عهدین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ متصف بودن به صفت صدق و راستی بر اساس منطق عقل سلیم، یکی از ضروریات انبیا الهی است؛ یعنی شخصی که ادعای پیامبری میکند، هم در مقابله با مردم باید صادق و راستگو باشد و هم نسبت به پیامی که مدعی آوردن آن است، صادق بوده و نسبت دروغ به خداوند ندهد. به معنای دیگر، علاوه بر راستی با مردم در گفتار و رفتار امانتدار خوبی هم برای پیامهایی که پروردگار برای بشر میفرستد، باشد.
قرآن کلام آسمانی خداوند که سراسر نور بوده و گستره نور آن سراسر جهان هستی را در برگرفته، نگاهی ویژه به بحث صدق و راستی انبیا دارد. خداوند از پیامبران نسبت به دعوت خود بر اساس صدق و راستی اقرار و اعتراف میگیرد. قرآن دراینباره چنین بیان میکند: «وَ قُل رَّبِّ أَدْخِلْنىِ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنىِ مخُْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لىِّ مِن لَّدُنکَ سُلْطَنًا نَّصِیرًا [اسراء/۸۰] بگو: اى پروردگار من، مرا بهراستی و نیکویى داخل کن و بهراستی و نیکویى بیرون بر و مرا از جانب خود پیروزى و یارى عطا کن».
این روش و پیشه اسلام است؛ اما در کتاب مقدس چنین روشی بیمعناست؛ چرا که پدر تمام انبیائشان با فریب و نیرنگ بر مسند رسالت تکیه زده و این فریب و حیله را با افتخار کامل نقل میکنند. با این توجیه که اگر حضرت یعقوب (علیهالسلام) به اعتقاد پیروان کتاب مقدس، این نیرنگ را نمیزد، آنها از وجود پیامبر در خاندانشان محروم میشدند. کتاب مقدس حکایت این فریب و حیله یعقوب نسبت به پدرش را چنین حکایت میکند: «عیسو چون سخنان پدر خود را شنید، نعرهای عظیم و بینهایت تلخ برآورده به پدر خود گفت: ای پدرم به من به من نیز برکت بده. گفت: برادرت به حیله آمد و برکت تو را گرفت. گفت: نام او را یعقوب به خوبی نهادند، زیرا که دو مرتبه مرا از پا درآورد. اول نخست زادگی مرا گرفت و اکنون برکت مرا گرفته است. پس گفت: آیا برای من نیز برکتی نگاه نداشتی».[۱] یعقوب بزرگ پیامبر کتاب مقدس، با فریب و حیله برکتی که متعلق به عیسو بود، از پدرش گرفته و چیزی برای برادرش باقی نمیگذارد. به راستی آیا میتوان به چنین پیامبری که با برادرش چنین کرده اعتماد کرد؟
صدق و راستی در رساندن پیام خداوند که به معنای امانتداری در ابلاغ دین خداست، یکی دیگر از خصوصیت و شرایط نبوت در اسلام است. به همین خاطر خداوند وقتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را به سوی مردم و هدایت آنان میفرستد به او دستور میدهد که امین بودن خود را به مردم بازگو کند. لذا قرآن حکایت کلامی که باید پیامبر به مردم بگوید، چنین روایت میکند: «إِنىِّ لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ [شعراء/۱۰۷] من براى شما پیامبرى امین هستم».
اما در کتاب مقدس میبینیم که بزرگترین رسول مسیحیت به راحتی شریعتی را که خداوند برای هدایت و تربیت بشر فرستاده است، کنار میگذارد و میگوید که لازم نیست به آن عمل شود و همینکه به عیسی ایمان داشته باشید، کفایت میکند. کتاب مقدس حکایت این ماجرا را چنین شرح میدهد: «اما چون که یافتیم که هیچکس از اعمال شریعت عادل شمرده نمیشود، بلکه به ایمان به عیسی مسیح ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت، عادل شمرده شویم؛ زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد... پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود؛ اما هرکه به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد؛ زیرا به شما میگویم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد».[۲]
آری دین مسیحیت چنین است که یک نفر با خواسته شخصی خود، شریعت عیسوی و موسوی را کنار گذاشته، رأی و نظر خود را بر رأی خدا مقدم میدارند؛ به این ترتیب آیا میتوان به دستورات و اعمالی که چنین رسولانی به مردم و دینداران ارائه میدهند، عمل کرد؟ آیا این احتمال نمیرود که آنچه می گویند از عقل ناقص بشری سرچشمه گرفته باشد؟ اصلاً اگر قرار بر این باشد که ما به عقل بشری اکتفا کنیم، چه نیازی به دینداری داریم؟
پینوشت:
[۱]. کتاب مقدس، سفر پیدایش ۲۷: ۳۴-۳۶
[۲]. کتاب مقدس، غلاطیان ۲: ۱۶-۲۰